عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۴۰
تا صدق طلب خضر من آبله پا بود
هر موجه ای از ریگ روان قبله نما بود
از کشمکش عشق رسیدیم به دولت
این اره به فرق سر ما بال هما بود
سر داد به صحرا دل دیوانه ما را
آن گنج که در گوشه ویرانه ما بود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۴۸
ره به فروغ رخش نقاب نگیرد
ابر تنک پیش آفتاب نگیرد
گرد دل عاشقان مگرد خدا را
رخت تو بوی دل کباب نگیرد!
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۵۱
نه هر دل جای سودای تو باشد
دلی کز جا رود جای تو باشد
گل از شبنم سراپا چشم گردید
که حیران تماشای تو باشد
دو عالم را تواند پشت پا زد
سر هر کس که در پای تو باشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۵۶
باز دارم نعل در آتش ز پیکان دگر
می کند در سینه کاوش تیر مژگان دگر
کشته آن دست و بازویم که در میدان عشق
زخم را دل می دهد هر دم ز پیکان دگر
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۶۹
سرمه یعقوب را مالیده گرد دامنش
دست برده است از ید بیضا بیاض گردنش
عشق در هر دل که افروزد چراغ دوستی
برق چون پروانه می گردد به گرد خرمنش
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۷۰
کاکل او درهم است از شورش سودای خویش
از پریشانی ندارد زلف او پروای خویش
نشأه مستی ز عمر جاودانی خوشترست
خضر و آب زندگانی، ما و ته مینای خویش
در میان هر دو موزون آشنایی معنوی است
سرو تا بالای او را دید جست از جای خویش!
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۷۲
آن که از چاک دل خویش بود محرابش
نشود پرده نسیان عبادت خوابش
جوش عشق از لب من مهر خموشی برداشت
این نه بحری است که در حقه کند گردابش
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۷۷
از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش
با بخت سیه همچو سیاهی و نگین باش
ای صبح مزن خنده بیجا، شب وصل است
گر روشنی چشم منی پرده نشین باش
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۷۹
تیغی که غمزه تو کند سایه پرورش
ابریشم بریده شود زلف جوهرش
بی عشق، آه در جگر روزگار نیست
خاکستری است چرخ که عشق است اخگرش
دارد خطر ز جنبش مژگان سفینه اش
چشمی که نیست حیرت دیدار لنگرش
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۹۹
در دل است آن کس که از نادیدنش دیوانه ایم
آن که ما را دربدر دارد به او همخانه ایم
بی تکلف یار خود را تنگ در برمی کشد
ما در آیین محبت امت پروانه ایم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۴
من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟
زهی دولت اگر در رهگذارش پی سپر گردم
همان خجلت کشم، با عمر جاویدان اگر خواهم
به قدر گرد دل گشتن ترا برگرد سرگردم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۸
من آن رندم که راز دل ز لوح سینه می خوانم
خط جوهر ز پشت صفحه آیینه می خوانم
نمی سازد اجل از گفتگوی عشق خاموشم
من آن طفلم که درس خویش در آدینه می خوانم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۹
کمند زلف ترا چون به خویش رام کنیم؟
به راه دام تو در خاک چند دام کنیم؟
سپهر تیغ مکافات بر کف استاده است
چه لازم است که ما فکر انتقام کنیم؟
اگر چه پختگیی نیست کارفرما را
چه لازم است که ما کار خویش خام کنیم؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۱
فرهادم و ثبات قدم هست پیشه ام
ناخن دوانده در جگر سنگ تیشه ام
از بخت شور در نمک آبم چو مغز تلخ
می روترش کند چو درآید به شیشه ام
از ناخن آب دشنه الماس برده ام
فرهاد را به کوه جهانده است تیشه ام
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۲
صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم
در خون صد بهار روم تا خزان کنم
تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود
لوح مزار خویش ز سنگ فسان کنم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۳
در کار عشق سعی چو فرهاد می کنم
مشق جنون به خامه فولاد می کنم
تا فکر کرده است مرا بر سخن سوار
در کوه قاف صید پریزاد می کنم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۵
کو می که اختیار خرد را به او دهم؟
مستانه دست خویش به دست سبو دهم
بر هر طرف که می نگرم حشر آرزوست
زلف ترا به دست کدام آرزو دهم؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۶
دل را به زلف حسن شمایل نمی دهم
تا دل نمی دهند مرا دل نمی دهم
این گردن ضعیف سزاوار تیغ نیست
در قتل خویش زحمت قاتل نمی دهم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳۰
دام امید در ره ایام بسته ایم
در رهگذار سیل ز خس دام بسته ایم
بر دست روزگار روان است حکم ما
تا لب ز گفتگو چو لب جام بسته ایم
عشق آن حریف نیست که صید زبون کند
خود را به زور بر قفس و دام بسته ایم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳۱
راه نشاط بر دل دیوانه بسته ایم
ما راه آشنایی بیگانه بسته ایم
از چشم زخم توبه مبادا شکسته دل
عهدی که ما به شیشه و پیمانه بسته ایم
غیرت شهید بی ادبی های طرز ماست
از موم، نخل ماتم پروانه بسته ایم