عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹۷
شب رفت و دلت نگشت سیر، ای ایچی
دست تو اگر نگیرد آن مه هیچی
خفتند حریفان همه چاره‌ات اینست
کاندر می لعل و در سر خود پیچی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۱
گاه از غم او دست ز جان می‌شوئی
گه قصهٔ آ، به درد دل می‌گوئی
سرگشته چرا گرد جهان می‌پوئی
کو از تو برون نیست کرا می‌جویی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۷
گر داد کنی درخور خود داد کنی
بیچاره کسی را که تواش یاد کنی
گفتی تو که بسیار بیادت کردم
من میدانم که چون مرا یاد کنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۲۶
گر مجلس انس را به کار آمدمی
هردم بدر تو بنده وار آمدمی
گر آفت تصدیع نبودی و ملال
هر روز برت هزار بار آمدمی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳۵
گفتم صنما مگر که جانان منی
اکنون که همی نظر کنم جان منی
مرتد گردم گر ز تو من برگردی
ای جان جهان تو کفر و ایمان منی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳۶
گفتم صنمی شدی که جان را وطنی
گفتا که حدیث جان مکن گر ز منی
گفتم که به تیغ حجتم چند زنی
گفتا که هنوز عاشق خویشتنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۰
گفتند که هست یار را شور وشری
گفتم که دوم بار بگو خوش خبری
گفتا ترش است روی خوبش قدری
گفتم که زهی تهمت کژ بر شکری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۳
گوئی که مگر به باغ رز رشته‌امی
یا بر رخ خویش زعفران کشته‌امی
آن وعده که کرده‌ای رها می‌نکند
ور نی خود را به رایگان کشته‌امی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۶
لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی
نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی
جرم را همه عفو کنی بی‌سببی
وین جرم مرا تو دست و پائی نهی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵۶
من با تو چنین سوخته خرمن تا کی
وز ما تو چنین کشیده دامن تا کی
این کار به کام دشمنانم تا چند
من در غم تو، تو فارغ از من تا کی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵۸
من بی‌دلم ای نگار و تو دلداری
شاید که بهر سخن ز من نازاری
یا آن دل من که برده‌ای بازدهی
یا هر چه کنم ز بیدلی برداری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۲
من خشک لب ار با تو دم تر زدمی
در عشق تو عالمی به هم برزدمی
یک بوسه اگر لبم توانستی داد
بر پای تو دستک ز بر سر زدمی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۳
من دوش به خواب در بدیدم قمری
دریا صفتی عجایبی سیم‌بری
امروز بگرد هر دری میگردم
کز یارک دوشینه چه دارد خبری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۷
مه دوش به بالین تو آمد به سرای
گفتم که ز غیرتش بکوبم سر و پای
مه کیست که او با تو نشیند یک جای
شب گرد جهان دیده و انگشت نمای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۹
هر روز پگاه خیمه بر جوی زنی
صد نقش تو بر گلشن خوشبوی زنی
چون دف دل ما سماع آنگاه کند
کش هر نفسی هزار بر روی زنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۰
هر روز ز عاشقی و شیرین رائی
مر عاشق را پیرهنی فرمائی
ای یوسف روزگار ما یعقوبیم
پیراهن تست چشم را بینائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۲
هر شب که ببنده همنشین میافتی
چون نور مهی که بر زمین میافتی
من بندهٔ چشم مست پرخواب توام
آن دم که چنان و اینچنین میافتی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۷
هر لحظه مها پیش خودم می‌خوانی
احوال همی پرسی و خود می‌دانی
تو سرو روانی و سخن پیش تو باد
می‌گویم و سر به خیره می‌جنبانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۸
هم‌دست همه دست زنانم کردی
دو گوش کشان همچو کمانم کردی
خائیه بهر دهان چو نانم کردی
فی‌الجمله چنان شد که چنانم کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۹
هم دل به دلستانت رساند روزی
هم جان سوی جانانت رساند روزی
از دست مده دامن دردی که تراست
کان درد به درمانت رساند روزی