عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۶
ای باد سحر تو از سر نیکوئی
شاید که حکایتم به آن مه گوئی
نی نی غلطم گرت بدوره بودی
پس گرد جهان دگر کرا میجوئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۱
ای پر ز جفا چند از این طراری
پنهان چه کنی آنچه به باطن داری
گر سر ز خط وفای من برداری
واقف نیم از ضمیر دل پنداری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۵
ای ترک چرا به زلف چون هندوئی
رومی رخ و زنگی خط و پر چین موئی
نتوان دل خود را به خطا گم کردن
ترسم که تو ترکی و به ترکی گوئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۷
ای چون علم سپید در صحرائی
ای رحمت در رسیده از بالائی
من در هوس تو میپزم حلوائی
حلوا بنگر به صورت سودائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۵
ای در دل هر کسی ز مهرت تابی
وی از تو تضرعی بهر محرابی
جاوید شبی باید و خوش مهتابی
تا با تو غمی بگویم از هر بابی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۶
ای دشمن جان و جان شیرین که توئی
نور موسی و طور سینین که توئی
وی دوست که زهره نیست جان را هرگز
تا نام برد از تو به تعیین که توئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۷
ای دل تو اگر هزار دلبر داری
شرط آن نبود که دل ز ما برداری
گر دل داری که دل ز ما برداری
از یار نوت مباد برخورداری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۰
ای دل تو و درد او اگر خود مردی
جان بندهٔ تست اگر تو صاحب دردی
صد دولت صاف را به یک جو نخری
گر یک دردی ز دست دردش خوردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۲
ای دل چو وصال یار دیدی حالی
در پای غمش بمیر تا کی نالی
شرطست چو آفتاب رخ بنماید
گر شمع نمیرد بکشندش حالی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۴
ای دوست به حق آنکه جان را جانی
چون نامهٔ من رسد به تو برخوانی
از بوالعجبی نامهٔ من ندرانی
چون حال دل خراب من میدانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۵
ای دوست بهر سخن در جنگ زنی
صد تیر جفا بر من دلتنگ زنی
در چشم تو من مسم دگر کس زر سرخ
فردا بنمایمت چو بر سنگ زنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۶
ای دوست ترا رسد اگر ناز کنی
ناساز شوی باز دمی ساز کنی
زان میترسم در جفا باز کنی
مکر اندیشی بهانه آغاز کنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۹
ای روی ترا پیشه جهان‌آرائی
وی زلف ترا قاعده عنبر سائی
آن سلسلهٔ سحر ترا، آن شاید
کش می‌گزی و می‌کنی و می‌خایی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۰
ای ساقی از آن باده که اول دادی
رطلی دو درانداز و بیفزا شادی
یا چاشنیی از آن نبایست نمود
یا مست و خراب کن چو سر بگشادی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۸
ای عشق تو عین عالم حیرانی
سرمایهٔ سودای تو سرگردانی
حال من دلسوخته تا کی پرسی
چون می‌دانم که به ز من میدانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۹
ای قاصد جان من به جان میارزی
جان خود چه بود هر دو جهان میارزی
این عالم کهنه آن ندارد بی‌تو
آن از تو ذلب کنم که آن میارزی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۱
ای گل تو ز لطف گلستان می‌خندی
یا از دم عشق بلبلان می‌خندی
یا در رخ معشوق نهان می‌خندی
چیزیت بدو ماند از آن می‌خندی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۳
ای گوی زنخ زلف چو چوگان داری
ابروی کمان و تیر مژگان داری
خورشید جبین و چهرهٔ همچون ماه
می گون لبی و چشم چو مستان داری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۴
ای ماه اگرچه روشن و پرنوری
از روشنی روی بت من دوری
وی نرگس اگرچه تازه و مخموری
رو چشم بتم ندیده‌ای معذوری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۶۲
ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی
من بی‌لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی‌رخ زرد من ندانم چونی