عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۱
روزیکه گذر کنی به خر پشتهٔ من
بنشین و بگو که ای به غم کشتهٔ من
تا بانگ زنم ز خاک آغشته به خون
کای یوسف روزگار و گمگشتهٔ من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۵
شاخ گل تر بر سر عنبر میزن
وز تیغ مسلمان سر کافر میزن
چون نای توان بگوش من درمیدم
چون دف توام بروی من بر میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۶
شب رفت و نرفت ای بت سیمین برمن
سودای مناجات غمت از سر من
خواب شب من توئی و نور روزم
نه روز و نه شب چون تو نباشی بر من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۱
طبع تو چو سنگست و دلت چون آهن
وز آهن و سنگ جسته آتش سوی من
سنگت چو در آتش است ای ماه ختن
خرمن باشم که دل نهم بر خرمن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۵
فرخ باشد جمال سلطان دیدن
جان زنده شود ز روی جانان دیدن
من سلسلهٔ عشق تو دیدم در خواب
یارب چه بود خواب پریشان دیدن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۸
گر شادم و گر عراق و گر لورستان
روشن شده زانچهرهٔ چون نورستان
با منکر و با نکیر همدستی کن
تا دست زنان رقص کند گورستان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰۸
مجموع جهان عاشق یک پارهٔ من
چاره‌گر و چاره‌ساز بیچارهٔ من
خورشید و فلک غلام سیارهٔ من
نظاره‌گر دو کون نظارهٔ من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰۹
معشوق من از همه نهانست بدان
بیرون ز کمان هر گمانست بدان
در سینهٔ من چو مه عیانست بدان
آمیخته با تنم چو جانست بدان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱۱
من بیرخ تو باده ندانم خوردن
بی‌دست تو من مهره ندانم بردن
از دور مرا رقص همی فرمائی
بی‌پردهٔ تو رقص ندانم کردن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱۲
من بینم آنرا که نمی‌بینم من
وز قند لبش نبات می‌چینم من
هر چند چو سین میان یاسینم من
یاسین نهلد دمی که بنشینم من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۰
هر روز نو برآئی ای دلبر جان
سودای نوی درافکنی در سر جان
در ده پرده بهر سحر ساغر جان
ای تو پدر جان من و مادر جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۴
هم نور دل منی و هم راحت جان
هم فتنه برانگیزی و هم فتنه نشان
ما را گوئی چه داری از دوست نشان
ما را از دوست بی‌نشانیست نشان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۶
یا دلبر من باید و یا دل بر من
نی دل بر من باشد و نی دلبر من
ای دل بر من مباش بی‌دلبر من
یک دل بر من به از دو صد دل بر من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۸
یا اوحد بالجمال یا جانمسن
از عهد من ای دوست مگر نادمسن
قد کنت تجنی فقل تاجکسن
والیوم هجرتنی فقل سن کم سن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۹
آن رهزن دل که پای کوبانم از او
چون آینهٔ خیال خوبانم از او
جانیست که چون دست زنان می‌آید
یارب یارب چه میشود جانم از او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳۲
آن کس که همیشه دل پر از دردم از او
با سینهٔ ریش و با رخ زردم از او
امروز بناز او بری بر من زد
المنة لله که بری خوردم از او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳۵
از گنج قدم شدیم ویرانهٔ او
ز افسانهٔ او شدیم افسانهٔ او
آوخ که ز پیمان و ز پیمانهٔ او
کس خانهٔ خود نداند از خانه او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳۷
ای از دل و جان لطیفتر قالب تو
بسیار رهست از شکر تا لب تو
عمریست که آفتاب و مه میگردند
روزان و شبان در آرزوی شب تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۱
ای جان جهان به حق احسانت مرو
مستم مستم ز شیر پستانت مرو
اندر قفسم شکر می افشان و مرو
ای طوطی جان زین شکرستانت مرو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۲
ای جان جهان، جان و جهان بندهٔ تو
شیرین شده عالم ز شکر خندهٔ تو
صد قرن گذشت و آسمان نیز ندید
در گردش روزگار مانندهٔ تو