عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۷
می‌پنداری که از غمانت رستم
یا بی‌تو صبور گشتم و بنشستم
یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۱
نی از پی کسب سوی بازار شویم
نی چون دهقان خوشهٔ گندم درویم
نی از پی وقف بندهٔ وقف شویم
ما وقف تو ما وقف تو ما وقف توایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۵
همچون سر زلف تو پریشان توایم
آنداری و آنداری و ما آن توایم
هر جا باشیم حاضر خوان توایم
مهمان تو مهمان تو مهمان توایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۶
هم خوان توایم و نیز مهمان توایم
هم جمع توایم و هم پریشان توایم
در شیشهٔ دل تخت نه حکم بکن
ای رشک پری چونکه پری خوان توایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۰
یار آمده یار آمده ره بگشائیم
جویان دلست دل بدو بنمائیم
ما نعره‌زنان که آن شکارت مائیم
او خنده‌کنان که ما ترا میپائیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۳
یک بار دگر قبول کن بندگیم
رحم آر بدین عجز و پراکندگیم
گر باد دگر ز من خلافی بینی
فریاد مرس به هیچ درماندگیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۴
یک جرعه ز جام تو تمامست تمام
جز عشق تو در دلم کدامست کدام
در عشق تو خون دل حلالست حلال
آسودگی و عشق حرامست حرام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۶
یک دم که ز دیدار تو یک سو افتم
از وسوسه اندیشه به صد کو افتم
از دیدن روی تو چنان گردانم
کز جنبش یک موی تو در رو افتم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۷
آشفته همی روی بکوئی ای جان
میجوئی از آن گمشده خویش نشان
من دوش بدیدم کمرت را ز میان
هان تا نبری گمان بد بر دگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۸
آمد دل من بهر نشانم گفتن
گفتا ز برای او چه دانم گفتن
گفتا که از آن دو چشم یک حرف بگوی
گفتا که دو چشم را چه تانم گفتن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۹
آمد شب و غمهای تو همچون عسسان
یابند دلم را بسوی کوی کسان
روز آمد کز شبت به فریاد رسم
فریاد مرا ز دست فریادرسان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۰
آن حلوائی که کم رسد زو به دهن
چون دیگ بجوش آمده از وی دل من
از غایت لطف آنچنان خوشخوارست
کز وی دو هزار من توانی خوردن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۶
از بسکه برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۴
ای آنکه گرفته‌ای به دستان دستان
دامان وصال از کف مستان مستان
صیدی که ز دام دل‌پرستان رست آن
من کافرم ار میان هستان هست آن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۵
ای بی‌تو حرام زندگانی ای جان
خود بی‌تو کدام زندگانی ای جان
سوگند خورم که زندگانی بی‌تو
مرگست به نام زندگانی ای جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۶
ای بی‌تو حرام زندگانی کردن
خود بی‌تو کدام زندگانی کردن
هر عمر که بی‌رخ تو بگذشت ای جان
مرگست و به نام زندگانی کردن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۸
ای جان منزه ز غم پالودن
وی جسم مقدس ز غم فرسودن
ای آتش عشقی که در آن میسوزی
خود جنت و فردوس تو خواهد بودن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۰
ای خورده مرا جگر برای دگران
دانم که همین کنی برای دگران
من باد رهی بدم تو راهم دادی
من رستم از این واقعه وای دگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۱
ای خوی تو در جهان می و شیر ای جان
از دلشده‌گان گناه کم گیر ای جان
گر دست شکسته شد کمان گیر ای جان
اینک به شکنجه زیر زنجیر ای جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۶
ای دل چه شدی ز دست دستی میزن
دست از هوس عشوه‌پرستی میزن
گوئیکه چه ره زنم چو من دست زنم
چون نرگس مستش ره‌مستی میزن