عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۰
از بسکه به نزدیک توام من دورم
وز غایت آمیزش تو مهجورم
وز کثرت پیدا شده‌گی مستورم
وز صحت بسیار چنین رنجورم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۲
از بهر تو صد بار ملامت بکشم
گر بشکنم این عهد غرامت بکشم
گر عمر وفا کند جفاهای ترا
در دل دارم که تا قیامت بکشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۳
از بهر تو گر جان بدهم خوش میرم
وز بندهٔ بندهٔ توام خوش میرم
دیوانهٔ آن دو زلف چون زنجیرم
مدهوش دو چشم جادوی کشمیرم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۵
از چشم تو سحر مطلق آموخته‌ام
وز عشق تو شمع روح‌افروخته‌ام
از حالت من چشم بدان دوخته باد
چون چشم برخسار تو در دوخته‌ام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۷
از خاک در تو چون جدا می‌باشم
با گریه و ناله آشنا میباشم
چون شمع ز گریه آبرو میدارم
چون چنگ ز ناله با نوا میباشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۱
از روی تو من همیشه گلشن بودم
وز دیدن تو دو دیده روشن بودم
من میگفتم چشم بد از روی تو دور
جانا مگر آن چشم بدت من بودم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۲
از سوز غم تو آتش میطلبم
وز خاک در تو مفرشی میطلبم
از ناخوشی خویش به جان آمده‌ام
از حضرت تو وقت خوشی میطلبم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۳
از شور و جنون رشک جنان را بزدم
ز آشفته دلی راحت جان را بزدم
جانیکه بدان زنده‌ام و خندانم
دیوانه شدم چنانکه آن را بزدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۶
از عشق تو گشتم ارغنون عالم
وز زخمهٔ تو فاش شده احوالم
ماننده چنگ شده همه اشکالم
هر پرده که می‌زنی مرا مینالم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴۴
امروز همه روز به پیش نظرم
او بود از آن خراب و زیر و زبرم
از غایت حاضری چنین مهجورم
وز قوت آن بیخبری بیخبرم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴۶
امشب که حریف دلبر دلداریم
یارب که چها در دل و در سر داریم
یک لحظه گل از چمن همی افشانیم
یک دم به شکرستان شکر میکاریم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴۷
امشب که حریف مشتری و ماهم
با مه‌رویان چون شکر همراهم
سرمست شراب بزم شاهنشاهم
امشب همه آنست که من می‌خواهم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۱
امشب که همی رسد ز دلدار سلام
بر دیده و دل خواب حرامست حرام
ماند به سر زلف تو کز بوی خوشت
می‌آورد عطار ز بیم از در و بام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۵
از دوستیت خون جگر را بخورم
این مظلمه را تا به قیامت ببرم
فردا که قیامت آشکار گردد
تو خون طلبی و من به رویت نگرم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۶
ای از تو برون ز خانه‌ها جای دلم
وی تلخی رنجهات حلوای دلم
ما را ز غمت شکایتی نیست ولیک
خوش آیدم آنکه بشنوی وای دلم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۹
ای دوست شکارم و شکاری دارم
بیکارنم و بس شگرف کاری دارم
گفتی سر سر بریدن من داری
آری دارم نگار آری دارم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۲
ای راحت و آرامگه پیوستم
تا روی تو دیدم ز حوادث رستم
در مجلس تو گر قدحی بشکستم
صد ساغر زرین بخرم بفرستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۴
ای نرگس پر خواب ربودی خوابم
وی لالهٔ سیراب ببردی آبم
ای سنبل پرتاب ز تو درتابم
ای گوهر کمیاب ترا کی یابم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۸
باز آمدم و برابرت بنشستم
احرام طواف گرد رویت بستم
هر پیمانی که بی‌تو با خود بستم
چون روی تو دیدم همه را بشکستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷۲
بالای سر ار دست زند دو دستم
ای دلبر من عیب مکن سرمستم
از چنبرهٔ زمانه بیرون جستم
وز نیک و بد و سود و زیان وارستم