عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۹۴
گفتم بیتی نگار از من رنجید
یعنی که بوزن بیت ما را سنجید
گفتم که چه ویران کنی این بیت مرا
گفتا به کدام بیت خواهم گنجید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰۲
کی باشد کین نبش بنوش تو رسد
زهرم به لب شکرفروش تو رسد
زیرا که تو کیمیای بی‌پایانی
ای خوش خامی که او بجوش تو رسد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰۹
هر لحظه میی به جان سرمست دهد
تا جان و دلم به وصل پیوست دهد
این طرفه که یک قطرهٔ آب آمده است
تا دریای پر گهرش دست دهد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱۹
مستان غمت بار دگر شوریدند
دیوانه دلانت سر مه را دیدند
آمد سر مه سلسله را جنبانید
بر آهن سرد عقل را بندیدند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲۲
معشوقه چو آفتاب تابان گردد
عاشق به مثال ذره گردان گردد
چون باد بهار عشق جنبان گردد
هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲۳
معشوقه خانگی بکاری ناید
کو عشوه نماید و وفا ننماید
معشوقه کسی باید کاندر لب گور
از باغ فلک هزار در بگشاید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲۷
من بندهٔ یاری که ملالش نبود
کانرا که ملالست وصالش نبود
گوئیکه خیالست و ترا نیست وصال
تا تیره بود آب خیالش نبود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳۱
مه‌رویان را یکان یکان برشمرید
باشد به غلط نام مه ما ببرید
ای انجمنی که رد پس پرده درید
بر دیدهٔ پر آتش من در گذرید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳۲
می‌آ ید یار و چون شکر میخندد
وز مرتبه بر شمس و قمر میخندد
این یک نظری که در جهان محرم او است
هم پنهانی بدان نظر می‌خندد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳۳
می‌جوشد دل که تا به جوش تو رسد
بی‌هوش شده است تا به هوش تو رسد
می‌نوشد زهر تا بنوش تو رسد
چون حلقه شده است تا بگوش تو رسد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۴۰
هر چند دلم رضا او می‌جوید
او از سر شمشیر سخن می‌گوید
خون از سر انگشت فرو می‌چکدش
او دست به خون من چرا می‌شوید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵۹
یاد تو کنم دلم تپیدن گیرد
خونابه ز دیده‌ام چکیدن گیرد
هرجا خبر دوست رسیدن گیرد
بیچاره دلم ز خود رمیدن گیرد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶۱
یار خواهم که فتنه‌انگیز بود
آتش دل و خونخواره و خونریز بود
با چرخ و ستارگان با ستیز بود
در بحر رود چو آتش نیز بود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶۲
یاریکه مرا در غم خود می‌بندد
غمگینم از آنکه خوشدلم نپسندد
چون بیند او مرا که من غمگینم
پنهان پنهان شکر شکر می‌خندد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶۶
آن زلف سیاه و قد رعناش نگر
شیرینی آن لعل شکرخاش نگر
گفتم که زکوة حسن یک بوسه بده
برگشت و به خنده گفت سوداش نگر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶۹
از عاشق بدنام بیا ننگ مدار
ورنه برو این مصطبه را تنگ مدار
از دردی خم به جز مرا دنگ مدار
ای خونی خونخواره ز ما چنگ مدار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۵
ای خاک درت ز آب کوثر خوشتر
اندر ره تو پای من از سر خوشتر
چون بانگ دف عشق ترا ماه شنید
مه گشت دو تا و گفت چنبر خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۶
ای دلبر عیار دل نیکوفر
از جملهٔ نیکوان توئی نیکوتر
ای از شکرت دهان گلها پر زر
وز هجر کبود پوش تو نیلوفر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۹
ای ظل تو از سایهٔ طوبی خوشتر
ای رنج تو از راحت عقبی خوشتر
پیش از رخ بندهٔ معنی بودم
ای نقش تو از هزار معنی خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۱
چون دید رخ زرد من آن شهره نگار
گفتا که دگر به وصلم امید مدار
زیرا که تو ضد ما شدی در دیدار
تو رنگ خزان داری و من رنگ بهار