عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰
جانا به هلاک بنده مستیز و بیا
رنگی که تو دانی تو برآمیز و بیا
ای مکر در آموخته هرجائی را
یک مکر برای من درانگیز و بیا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
چو نزود نبشته بود حق فرقت ما
از بهر چه بود جنگ و آن وحشت ما
گر بد بودیم رستی از زحمت ما
ور نیک بدیم یاد کن صحبت ما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵
در چشم ببین دو چشم آن مفتون را
نیک بشنو تو نکتهٔ بیچون را
هر خون که نخورده‌ست آن نرگس او
از دیدهٔ من روان ببین آن خون را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶
در سر دارم ز می پریشانیها
با قند لب تو شکرافشانیها
ای ساقی پنهان چو پیاپی کردی
رسوا شود این دم همه پنهنیها
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷
دستان کسی دست زنان کرد مرا
بی‌حشمت و بی‌عقل روان کرد مرا
حاصل دل او دل مرا گردانید
هر شکل که خواست آنچنان کرد مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
دود دل ما نشان سوداست دلا
و اندود که از دل است پیداست دلا
هر موج که میزند دل از خون ای دل
آن دل نبود مگر که دریاست دلا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳
عاشق شب خلوت از پی پی گم را
بسیار بود که کژ نهد انجم را
زیرا که شب وصال زحمت باشد
از مردم دیده دیدهٔ مردم را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷
عمریست ندیده‌ایم گلزار ترا
وان نرگس پرخمار خمار ترا
پنهان‌شده‌ای ز خلق مانند وفا
دیریست ندیده‌ایم رخسار ترا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳
گر من میرم مرا بیارید شما
مرده بنگار من سپارید شما
گر بوسه دهد بر لب پوسیدهٔ من
گر زنده شوم عجب مدارید شما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹
من تجربه کردم صنم خوش‌خو را
سیلاب سیه تیره نکرد آنجو را
یک روز گره نبست او ابرو را
دارم بیمرگ و زندگانی او را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۰
من ذره و خورشید لقائی تو مرا
بیمار غمم عین دوائی تو مرا
بی‌بال و پراندر پی تو می‌پرم
من کاه شدم چو کهربائی تو مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳
می‌آمد یار مست و تنها تنها
با نرگس پرخمار رعنا رعنا
جستم که یکی بوسه ستانم ز لبش
فریاد برآورد که یغما یغما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵
هان ای سفری عزم کجایست کجا
هرجا که روی نشسته‌ای در دل ما
چندان غم دریاست ترا چون ماهی
کافشاند لب خشک تو را در دریا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶
ای آنکه تو یوسف منی من یعقوب
ای آنکه تو صحت تنی من ایوب
من خود چه کسم ای همه را تو محبوب
من دست همی‌زنم تو پائی میکوب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷
ای دل دو سه شام تا سحرگاه مخسب
در فرقت آفتاب چون ماه مخسپ
چون دلو درین ظلمت چه ره می‌کرد
باشد که برآئی به سر چاه مخسب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
ای روی ترا غلام گلنار مخسپ
وی رونق نوبهار و گلزار مخسب
ای نرگس پرخمار خونخوار مخسب
امشب شب عشرت است زنهار مخسب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱
ای یار که نیست همچو تو یار مخسب
وی آنکه ز تو راست شود کار مخسب
امشب ز تو صد شمع بخواهد افروخت
زنهار تو اندریم زنهار مخسب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲
بردار حجابها به یکبار امشب
یک موی ز هر دو کون مگذار امشب
دیروز حدیث جان و دل می‌گفتی
پیش تو نهیم کشته و زار امشب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷
خواب آمد و در چشم نبد موضع خواب
زیرا ز تو چشم بود پرآتش و آب
شد جانب دل دیدددلی چون سیماب
شد جانب تن دید خراب و چه خراب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
در چشم آمد خیال آن در خوشاب
آن لحظه کزو اشک همی رفت شتاب
پنهان گفتم براز در گوش دو چشم
مهمان عزیز است بیفزای شراب