عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۰
هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما
گوشزد اثر نشد، نالهٔ دردناک ما
سرمهٔ چشم مور شد، سوده استخوان من
کم نگهانه تا بهکی می گذری ز خاک ما؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۴
ندید از گرد راهش، دیده هرگز سرمه واری را
ازین ره، کار دشوار است، چشم انتظاری را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۶
خاک آسوده، چو سیماب شد ازگریهٔ ما
آستین، حلقهٔ گرداب شد از گریهٔ ما
آنقدر نیست که بر دیدهٔ دشمن ریزیم
خاک این غمکده نایاب شد، ازگریهٔ ما
چه عجب گر فلک، از زاری ما گردد نرم؟
دل سنگین بتان، آب شد از گریهٔ ما
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۱
هم آغوش است، سیل خانه زادی منزل ما را
رگ ابر است مژگان، دیده دریا دل ما را
به هر لخت جگر از داغ حسرت دوزخی دارم
چه می دانی کدامین شعله می سوزد دل ما را؟
ز دور ای چرخ شوراختر، تماشا کن که روشن شد
چراغ از داغ هجر هم نشینان محفل ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۲
تیغ نگه افتاده گران قاتل ما را
یارای تپیدن نبود، بسمل ما را
در طینتم آن مهر و وفایی که سرشتند
خشت سر خم می کند آخر، گل ما را
امّیدم از آن چشم سیه، بود نگاهی
دردا که تغافل کده کردی دل ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۴
کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا
کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۶
افروخت بخت تیره، ز اشک مدام ما
چون داغ لاله، بی شفقی نیست شام ما
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۴
این است، سرود من و بلبل به چمنها
فریاد ز بی مهری این عهدشکنها
نشنیده کس، از غنچهٔ مستور تو حرفی
امّا به زبانها زتو افتاده سخنها
روزی که دهد زلف تو، بر باد، غبارم
در خاک شود غالیه بو، جیب کفنها
چون خاک سر کوی تو گیرند در آغوش
در حشر نیارند ز جان یاد، بدنها
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۶
آشفته چو من نبود، سنبل به گلستانها
شوریده سرم دارند، این طرّه پریشانها
شرح غم دل گوید، پروانه به خاموشی
بلبل به چمن سنجد، این پرده به دستانها
شور لب محبوبان، افزود ز عشق من
حق نمکی دارد، داغم به نمکدانها
لیلی کدهٔ دل را، گر راه نکردی گم
بیهوده نمی گشتی، مجنون به بیابانها
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۴
غافل که سینه، آتش آهن گداز داشت
خون شد دلی که آن همه پیکان ناز داشت
او را از جور، نالهء عجزی که باز داشت
خون ستمکشان اسیرش به گردن است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۶
ایّام غمم، مرا بهار است
مژگان رگ ابر آبدار است
طرح عیشی چرا نریزم؟
دامان دلم پر از غبار است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۵
طوفان فتنه است و کسی دستگیر نیست
ساقی بیار کشتی می را، گزیر نیست
لخت جگر، همین به مذاق من آشناست
از خوان دهر، قوت دگر دلپذیر نیست
جز پیر می فروش که امروز بی ریاست
پیری ندیده ایم که، آبش به شیر نیست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۹
مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست
گوش چندان که دهم، زمزمه پردازی نیست
یا رب از زخم دلم زحمت مرهم بردار
غیر این روزنهٔ فیض، در بازی نیست
آنکه یک عمر، در این تنگ قفس داشت مرا
گیرم آزاد کند، قوت پروازی نیست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۱
به دنیا قدر ارباب مذلت بیش می باشد
کف سائل ز اعضای دگر، در پیش می باشد
شکایت نیست مطلب، چون جرس گر ناله پردازم
فغانی در نهاد سینه های ریش می باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۳
تذرو دل، اسیر سرو آزاد تو می باشد
بلای جان، قیامت جلوه شمشاد تو می باشد
به این شاد است خاطر، کز غم محنت کشان شادی
دل از غم خرابم، عشرت آباد تو می باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۶
به رنگین جلوه ای در خون کشیدی، گوشه گیران را
ز شادی بخیه های خرقه ها چاک کفن ها شد
پر از مضمون عبرت مانده ام، پیچیده طوماری
ز پیری قامت فرسوده ام، صرف شکن ها شد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۸
ساقی مباد عیدی ما کوتهی شود
پیمانهٔ هلال پر از می، تهی شود
خود در عزای خویش نشیند به زندگی
بیمار عشق را، چو امید بهی شود
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۹
پایان ناز او چو به بیگانگی کشید
کار دل شکسته به دیوانگی کشید
بار غمی که می شکند کوه را کمر
قربان دل شوم که به مردانگی کشید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۰
کی نشئهٔ صهبا، دل غمناک گشاید؟
می چون نتواند گره تاک گشاید
کار جگر سنگ، سپرداری دل نیست
چون شست ستم، غمزهٔ بی باک گشاید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۱
مباد، نفس ز قید خرد گشاده شود
بلاست چون سگ درّنده، بی قلاده شود
حریف درد تو اکنون نمی شود دل من
که زور باده، کهن چون شود زیاده شود