عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
عاشق که طریق عشق آموزندش
چون شعله ز پا تا به سر افروزندش
دل شمع صفت زنده بود در آتش
می میرد اگر دمی نمی سوزندش
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
صد ره شده ام به بیخ و بن جویی خویش
یک زشت ندیده ام به نیکویی خویش
بی یار بمانده ام ز بدخویی خویش
با خویش نشسته ام به بدگویی خویش
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
یک قوم مسافر ز سرمایه خجل
جویای تو گشته ایم منزل منزل
نرخ خبر تو نیست هرچند که ما
جان بر سر جان نهیم و دل بر سر دل
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
می آمد و صد سپاه ناز از دنبال
جولان به زمین و آسمانش پامال
یک دیدن و کشور از جنون شورانگیز
یک جلوه و عالم از پری مالامال
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
دنباله دو خاطر خودرای خودم
بی زحمت ره آبله پای خودم
صد پرده درم ز خود نیایم بیرون
صد مرحله پیمایم و بر جای خودم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
اندر ره و بی ره همه جا گردیدیم
با مؤمن و کافر آشنا گردیدیم
بتخانه و کعبه ام به مقصد نرساند
ره پای و سری نداشت و اگر دیدیم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
دامی ز نماز گرد خود بافته ام
خود را ز میان آن برون یافته ام
از توبه اگر توبه کنم نیست عجب
در توبه ز توبه روی برتافته ام
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
طبعی چو رخ حورسرشتان دارم
اما چو ریاض تشنه کشتان دارم
بس ساده ضمیر و راستگو آمده است
این آینه در نمد ز زشتان دارم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
آتش خورم و زحمت جانان نشوم
پروانه شمعم مگس خوان نشوم
چون خنده ساقی گزک مستانم
جز بر جگر کباب مهمان نشوم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
در کوی هوس خاک نشینم ایام
هر روز سحر به خدمتم آید شام
صد قافله خواب پیش بختم به سجود
صد دریا ز هر نزد عیشم به سلام
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
گاهی به نوای بی نوایان گردم
گه بر اثر برهنه پایان گردم
گردم همه زاری و به دریوزه دوست
بر کلبه خاطر گدایان گردم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
صد نعل درست واژگون آوردم
صد موسی و خضر رهنمون آوردم
هرجا سرچشمه ای نشان می دادند
بردم عطش و سبوی خون آوردم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
هرچند که روز بی نوایی دارم
شب با سگ دوست آشنایی دارم
در بزم اگر جای ندارم غم نیست
در کوچه او ره به گدایی دارم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
نی بهر جهان نه بهر طاعت زادم
در کار نیم تا به چه حکمت زادم؟
بالغ نشدم اگرچه صد بار فزون
از بطن موالید طبیعت زادم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
روزی که گرفت کاتب صنع قلم
مشکل دهنش به هیچ گردید رقم
از خنده پدید شد دهانش آری
پیدا ز تجلی وجودست عدم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
ترک همه کس ز بی تمیزی کردیم
با خویش نشسته عطربیزی کردیم
شکر ارچه به خواری از نظر افتادیم
جا در دل اخوان به عزیزی کردیم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
پر می بینم که بینوا می آیم
بیگانه ز خویش و آشنا می آیم
ای کاش چو رفتنم ندانم به کجاست
می دانستم که از کجا می آیم؟
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
گر از مشهد اگر ز بلخ آمده ایم
از غره جاهلی به سلخ آمده ایم
همچون می کهنه سودمندیم به طبع
هرچند چو پند پیر تلخ آمده ایم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
فرمان تو بشنوم به پرواز آیم
وز فخر به سر نهم سرافراز آیم
تو کوهی و من صوت سخن امیدست
چون در تو رسم زود به جا بازآیم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
فرمان تو آمد و ز جا برجستم
می خواندم و اسباب سفر می بستم
زان دم که گرفت این بشارت دستم
برخاستم و دگر ز پا ننشستم