عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
آن در مسجد که جسته‌ام حق ز نماز
وین گوشه‌نشین که گشته‌ام محرم راز
اینها همه دام و مکر و تزویر بود
جز می مخور و بغیر معشوق مباز
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
ای واقف از آرامش و گشت همه کس
وی از طلبت ز خود گذشت همه کس
بازم گردان بسوی خویش از ره لطف
ای آنکه به تست باز گشت همه کس
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
گویم نه بهرحال که هستی خوش باش
گر زاهد و گر صنم پرستی خوش باش
زین میکده تا هست ترا مینائی
در دستی و ساغری بدستی خوش باش
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
از عشق فتد بخرمن صبر آتش
بارد عوض آب از این ابر آتش
برقیست محبت که ازو افتاده است
در جان مسلمان و دل گبر آتش
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
از سیلی غم چند کنی چهره بنفش
وز سختی راه نالی و تنگی کفش
راضی بقضا باش که با حکم خدا
باشد جدلت ستیزه مشت و درفش
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
صبح است ز باده می‌پرستان در رقص
رندان ز می طرب غزلخوان در رقص
جانان ز فروغ روی جانان در رقص
ذرات ز آفتاب تابان در رقص
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
مخور نگشته از می ناب چه حظ
نادیده شب سیه ز مهتاب چه حظ
هجران نکشیده را چه لذت ز وصال
آنرا که عطش نباشد از آب چه حظ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
امروز نکرده است اندیشه عشق
جا در دل من چو در گلم ریشه عشق
از باده نداشت رنگ پیمان نه حسن
روزی که شدم مست من از شیشه عشق
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
ای کاوردت ز نطفه‌ای ایزد پاک
وآخر دهدت جا به یکی تیره مغاک
می‌نوش و بزی شاد که بس چون من و تو
پیدا شد از آب و گشت پنهان در خاک
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
از نام تو کعبه را چسان نبود ننگ
در کعبه تو و دل بکلیسای فرنگ
بیرون و درون تو بود چندان رنگ
یا رومی روم باش یا زنگی زنگ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
در راه بتان که صلحشان باشد جنگ
تا چند خروشم چو جرس از دل تنگ
لب بندم ازین بس که بسی سختتر است
سنگ دل این سنگدلان از دل سنگ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
از حرف وصال تو بمن گردد حال
آری بفراق دیدگان حرف وصال
با مخمور است قصه باده صاف
با تشنه جگر حکایت آب زلال
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
رندی به بغل صراحی و در کف جام
با واعظ شهر گفت کای شیخ انام
چون هر دو بود زآب عنبر و سرکه و می
آن بهر چه شد حلال و این گشت حرام
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
دیریست جدا ز عالم لاهوتم
زندانی این کالبد ناسوتم
این پیکر خشک تخته‌بندم کرده است
ایمرگ بیا که زنده در تابوتم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
ناگاه طلسم جسم را میشکنم
این لوح تهی زاسم را میشکنم
جاوید بقید تن نخواهم ماندن
من عاقبت این طلسم را میشکنم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۷
زاهد توئی و فضائل کسب علوم
در پرده دلت طالب این دنیی شوم
هشدار که این دو جمع با هم نشوند
یا زنگی زنگ باش یا رومی روم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۹
پیدا چو گهر ز قطره آب شدیم
وانگاه نهان چون در نایاب شدیم
بودیم بخواب در شبستان عدم
بیدار شدیم و باز در خواب شدیم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
در وحدت آن جان جهان هست سخن
هرچند که دارد از شمار افزون تن
خواهی گرت این دقیقه گردد روشن
نظاره نور مهر کن در روزن
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
یکروز بوصل کامرانی کردن
بهتر ز حیات جاودانی کردن
حقا که برابر است با عمر ابد
یکدم بمراد زندگانی کردن
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۷
نه دم ز بلندی و نه از پستی زن
نه حرف ز نیستی نه از هستی زن
زین کوچه ره برون شدن نیست ترا
جامی بکش و بکوچه مستی زن