عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
عالم همه هیچ و کار عالم همه هیچ
نفع و نقصان و شادی و غم همه هیچ
با مهروشی دمی زنی گر چون صبح
باشد همه آن دم و جز آن دم همه هیچ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
هرگز ز کسی یار کسی فرد مباد
سرگرم بدشمنان دم سرد مباد
در عشق اگر هزار درد دگر است
باد آن همه دردها و این درد مباد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
غم بیحد و درد بیشمار و من فرد
یارب چکنم که صبر نتوانم کرد
یا درد باندازه طاقت بفرست
یا حوصله‌ای بده باندازه درد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
دانم بنشانه ناوک‌ها نخورد
تا حق نشود اشاره فرما نخورد
از ماست که تیری بنشان اندازیم
از ما نبود برو خورد یا نخورد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
آنرا که نه دانش و نه عرفان باشد
حاشا که ز معصیت گریزان باشد
از جرم و گنه بیخبران را چه گریز
کج‌کج رفتن لازم مستان باشد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
از جور و جفا چو خار می‌باید شد
آواره ز کوی یار می‌باید شد
آئین وفا بهر دیاری باشد
گرد سر آن دیار می‌باید شد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
نه تاج و نه تخت و نه نگین خواهد ماند
نه سلطنت روی زمین خواهد ماند
ساقی تو ز لطف شیشه و ساغر را
خالی کن و پرکن که همین خواهد ماند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
روزی که به کوی می‌فروشان بردند
از جام نخست عقل و هوشم بردند
از باده چنان دوش خراب افتادم
کز میکده امروز به دوشم بردند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
شد صبح که اجابت به دعا وابندند
حاشا که در فیض به دلها بندند
آمد شبنم فرود برخیز از خواب
زان پیش که آب را ز بالا بندند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
آنانکه بگفتگو بدانش ثمرند
وآنان که بزهد در جهان نام‌ورند
مشنو ز پرستش حق ار لاف زنند
یاران خداپرست قوم دگرند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
غم نیست که خلق بت‌پرستم دانند
یا کافر و میخواره و مستم دانند
با کی نبود از آن و این هیچ مرا
ای وای اگر چنانچه هستم دانند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
آنم که بود محال در دیر وجود
وز جام و سبو دمی توانم آسود
می خورده‌ام و میخورم و خواهم خورد
تا بوده و تا هستم و تا خواهم بود
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
در عشق بلب خموش می‌باید بود
در عالم دل بجوش می‌باید بود
چشمی نه هزار چشم می‌باید بود
گوشی نه هزار گوش می‌باید بود
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
هر دم ز بتی بداغ می‌باید بود
سرمست ز یک ایاغ می‌باید بود
سرگشته هر شمع نمی‌باید بود
پروانه یک چراغ می‌باید بود
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
چندانکه بود نشاط از غم خوشتر
چندانکه بود سوز ز ماتم خوشتر
در کوی مغانست قدح نوشان را
ساغر خوش و ساغر دمادم خوشتر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
جام صهبا ز ساغر جم خوشتر
آب انگور ز آب زمزم خوشتر
آن گوشه که با پریوشی باده‌کشی
صد مرتبه از عالم و آدم خوشتر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
غمگین تور است از طرب غم خوشتر
بر ماتمیت ز سوز ماتم خوشتر
از تست چو درد و داغ در جان و دلم
دردم ز دوا داغ ز مرهم خوشتر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
درویشیم از خدمت سلطان خوشتر
ترک سرم از منت و سامان خوشتر
خاکستر گلخن و کلاه نمدم
از تخت جم و تاج سلیمان خوشتر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
جز فتنه نمیکند جهان طور نگر
جز زهر نمیدهد فلک جور نگر
گیتی نگر و فلک نگر گردش بین
محفل نگر و جام نگر دور نگر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
چونتخته نرد است فلک نیک نگر
ما مهره و آسمان بود بازیگر
هر لحظه بنفش کعبتین تقدیر
ما را حرکت دهد بحال دیگر