عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴۳
حیف از اسماعیل آن روشن دل صافی ضمیر
کامد او را سنگ بر مینای هستی ناگهان
با دلی چون شیشه ساعت پر از گرد ملال
بست بازرگانی عاقبت زین خاکدان
مرهم لطفی ندید از گیتی و با خویش برد
لاله‌سان داغی که بردش بر جگر زین گلستان
بود از این گلزار فانی تنگدل ناگه رسید
بر دماغ او شمیمی از بهشت جاودان
طایر روحش بهم زد بالی و پرواز کرد
رو بسوی گلشن فردوس از این تنگ آشیان
از دم سرد نسیم مرگ چون پاشیده شد
دفتر عمرش ز یکدیگر چو اوراق خزان
کلک مشتاق از پی تاریخ فوت او نوشت
باد الهی جای اسمعیل گلگشت چنان
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴۴ - تاریخ ولادت
هزار شکر که از نوشکفته گشت گلی
زابر لطف الهی ز بوستان حسن
عطا نموده باو کودکی خدا که چو شمع
زپرتو رخش افروخت دودمان حسن
زآفت این ثمر نارسیده ایمن باد
که هست قوت دل و قوت روان حسن
جناب ایزدی از لطف نام او احمد
ز تخت عرش رسانیده بر زبان حسن
چو این نهال برآمد ز باغ رعنائی
که جلوه‌اش بود آرام‌بخش جان حسن
نوشت خامه مشتاق بهر تاریخش
دمید گلبنی از طرف گلستان حسن
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۵۱
چه شد میرزا مهدی آن قطب دانش
که بود او بهر علم عالم کلاهی
مکان در خم هستیش بود چندی
فلاطون صفت آن حکیم الهی
نهان گشت آخر روان منیرش
چو مهر از کسوف اجل در سیاهی
ز زندان تنگ بدن چون برآمد
بصد شوق و شد جانب دوست راهی
رقم کرد مشتاق تاریخ فوتش
الهی روان گشت سوی الهی
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵
اکنون که بود نشاط دل حاصل ما
آراسته ز اسباب طرب محفل ما
داریم بکف ز خاک یاران ساغر
پیمانه کند تا که ز مشت گل ما
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶
ای رشته بندگیت در گردن ما
هم از تو بود رو بتو آوردن ما
ما را بگنه مگیر از لطف که هست
زامید عطای تو گنه کردن ما
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷
فریاد ز طبع جرم زاینده ما
وز نفس به بد راه نماینده ما
رفت آنچه ز عمر ما به بدکاری رفت
آه ار گذرد چو رفته آینده ما
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
خاکم چو سپهر کینه‌جو خواهد ساخت
حق کار من از لطف نکو خواهد ساخت
مشت گل من بکار میخانه کند
گر جام نسازدش سبو خواهد ساخت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
هرکس که ز لطف تو ستمگر شاد است
غافل زپی چه جور و چه بیداد است
لطف تو و جور تو بعاشق دو بناست
کان سست پی است و این قوی بنیاد است
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
زاهد که بپاک دامنیها ثمر است
اور را ز بتان چشم بچیز دگر است
این طرفه که من با همه بدنامیها
از کیسه خویش دامنم پاکتر است
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
تا دامن مطلبم بچنگ آمده است
با من ز جفا بخت بجنگ آمده است
از شیشه نکرده می بساغر پایم
لغزیده و شیشه‌ام بسنگ آمده است
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
گل روی بت عشوه‌فروشی بوده است
نرگس چشم پیاله نوشی بوده است
خاکی که درین چمن برو میگذریم
پائی و سری چشمی و گوشی بوده است
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
مینای تهی حریف خامی بوده است
پیمانه پر رند تمامی بوده است
جامی که نهاده‌ایم ما لب بلبش
می‌خاره لب بر لب جامی بودهاست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
از می که عدو شکار شست من و تست
ساقی فلک بلند و پست من تست
از چرخ میندیش که تا ساغر می
داریم بدست دست دست من و تست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
طاقت ثمر ما و جفا حاصل تست
آن درگل ما باشد و این در گل تست
آن شیشه که از سنگ ننالد دل ماست
و آن سنگ که بر شیشه نبخشد دل تست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
ای ساده دلی که گفتن حق فن تست
منصور صفت هر که بود دشمن تست
حق گنج بود چو یا بیش پنهان دار
ور فاش کنی خون تو در گردن تست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
با ناله نای غلغل می چه خوشست
با غلغل باده نالی نی چه خوشست
کردن مستی بهانه و شکوه زیاد
پس گریه بهای های هی‌هی چه خوشست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
دشمن که برغم بخت وارون منست
یار تو و یار دل محزون منست
می در قدحش ز شک گلگون منست
می نیست که با تو میخورد خون منست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
امروز نه خدمت بتان دین منست
این راه و روش مذهب دیرین منست
من عاشق و عشق و رندی و باده‌کشی
دین من و کیش من و آئین منست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
پرورده بنفشه‌ای که این موی منست
آورده شمیم جان که این بوی منست
آراسته جنتی که این روی منست
افروخته دوزخی که این خوی منست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
منصور تنش بدار گردید چو جفت
با مثقب آب دیده این گوهر سفت
زین بیش بود سزاش در مذهب عشق
هرکس گوید آنچه نمی‌باید گفت