عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
گرچه ز مه و مهر به رخ بردی دست
خودبین مشو و مباش آئینه پرست
کاین آینه بس آینه رخ را دیده ست
کز زنگ اجل تیره شد و آینه هست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
در راه تو سر باخته ام گام نخست
واندر طلبت نگشتم از سختی سست
جم جام جهان نما بدین رنج نیافت
خضر آب حیات را بدین سعی نجست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
در سایه تو چو یافتم جای نشست
اسباب فراغتم به اقبال تو هست
یک چیز دگر هست که می باید و نیست
کز وی دو سه من شبی سه تن گردد مست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
دی ماه تمام من مه نو می جست
مه جست ز ناتمامی از پیشش چست
گفتم برو ای مه که نمانده ست شکی
یک ماه نو و روزه سی روز درست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
گفتم که به اندیشه و با رای درست
خود را به دراندازم ازین واقعه چست
کز مذهب این قوم ملالم بگرفت
هر یک زده دست عجز در شاخی سست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
خاکی که به فرمان تو از ره برخاست
طاقی شد و جفت بارگاهش جوزاست
گر چرخ به فرمان تو سر درنارد
با خاک رهش کند تف قهر تو راست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
گر چه همه تن به ذکر شکرت گویاست
عذرت به چنین زبان نمی آید راست
شکر کرمت به لفظ جان باید گفت
عذر قدمت ز دیدگان باید خواست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
هندو نسب آن یار که سیفش لقب است
ببرید ز پیوند رهی وین عجب است
نی نیست عجب بریدن از سیف که او
برنده و آبدار و هندو نسب است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
از مایده غمت تنم آباد است
وز بند غمت دل از جهان آزاد است
این باقی جان که در تنم زنده به تست
باقی به غمت باد که باقی باد است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
ماهم چو به دیدن مه نو برخاست
وز حقه در رسته پروین آراست
با آن گل رخسار چو بر مه خندید
پشت کژ ماه نو ز رویش شد راست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
کارم همه جانسپاری و ترک سر است
خوردم همه درد دل و خون جگر است
زین تنگدلی و تنگ عیشی که مراست
ضعف دل و تنگی نفس صعبتر است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
ای شمع نه عاشقی رخت زرد چراست
وین گریه ز روی مهر یا درد چراست
گر سوز منت نیست رخت زرد ز چیست
ور درد منت نیست دمت سرد چراست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
ماهی که هنوز در دل فاخر ماست
با آن بم و طنبور که در خاطر ماست
از دیدن آن خود دل ما گشته ملول
هم هوئی و گنبدش که او ناظر ماست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
زین شور و شری که از غمت در سر ماست
در شورش خیل فتنه سرشر سر ماست
در سر دربازم با تو گر سرسر تست
سردرسر تو کند سر ار سر سر ماست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
افسانه شهر قصه مشکل ماست
دیوانه دهر این دل بیحاصل ماست
بر ما نکند رحم اگر دل دل تست
وز تو نشود سیر اگر دل دل ماست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
آن گوهر جان که در دریائی ماست
و آسایش و کام دل سودائی ماست
چون مردم چشم از آنکه خرد است و عزیز
بر دیده نشانمش که بینائی ماست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
دستی که هزار درد را درمان است
بر بربستی وزان دلم حیران است
یعنی که ضمان روی خلق منم
بر سینه اگر دست نهادی زان است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
شاها رخ و رای دلگشایت چون است
نازک قدم سپهر سایت چون است
دی باز دلم به دست فکر است اسیر
ای تاج سر زمانه پایت چون است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
غصنی سخنان تو چو جان شیرین است
روح القدس از گلبن تو گلچین است
نظم تو چو نظم خوشه پروین است
شعری که ز نثر برگذشته ست این است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۵
با حکم خدائی که قضایش این است
می ساز دلا مگر قضایش این است
ایزد به کدامین گنهم داد جزا
توبه ز گناهی که جزایش این است