عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۷۸- سورة النبأ- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ (۳) آن خبر که درو مختلف شده‏اند،.
عَمَّ یَتَساءَلُونَ (۱) از چه چیز چندین مى‏پرسند؟
کَلَّا سَیَعْلَمُونَ (۴) براستى که آگاه شوند.
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ (۲) ترا از آن خبر بزرگ مى‏پرسند!
ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ (۵) و از براستى که آگاه شوند.
أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً (۶) نه ما این زمین را آرامگاه شما کردیم.
وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (۷) و کوه‏ها را میخها کردیم.
وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً (۸) و شما را جفت جفت آفریدیم مرد و زن.
وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً (۹) و خواب شما شما را آسودن کردیم.
وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً (۱۰) و شب تاریک بر شما پوشیدیم.
وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (۱۱) و روز روشن زیش شما را و جهاندارى شما را هنگام ساختیم.
وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً (۱۲) و زور شما هفت آسمان سخت اوراشتیم.
وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً (۱۳) و آفتاب شما را چراغى فروزان سوزان کردیم.
وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ و فرو فرستادیم از میغهاى پر آب ماءً ثَجَّاجاً (۱۴) آبى ریزان.
لِنُخْرِجَ بِهِ تا از زمین بیرون آریم بآن حَبًّا وَ نَباتاً (۱۵) دانه‏ها و رسته‏ها که از زمین روید مردم را و ستور را.
وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً (۱۶) و رزان و میوستانهاى انبوه هنگفت.
إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ مِیقاتاً (۱۷) روز داورى هنگام اللَّه است با خلق.
یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ آن روز که دردمند در صور.
فَتَأْتُونَ أَفْواجاً (۱۸) تا مى‏آیید شما جوق جوق گروه گروه.
وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أَبْواباً (۱۹) و باز گشایند آسمان را در در.
وَ سُیِّرَتِ الْجِبالُ و کوه‏ها را فرا رفتن آرند، تا زمین از آن تهى گردد.
فَکانَتْ سَراباً (۲۰) چنان که ازو کور آب تاود.
لِلطَّاغِینَ مَآباً (۲۲) کافران را بازگشتن گاه است.
إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً (۲۱) دوزخ گذرگاه است.
لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً (۲۳) بمانند اندر آن جاى سالهاى بى شمار.
لا یَذُوقُونَ فِیها بَرْداً وَ لا شَراباً (۲۴) نچشند در آن نه خواب و نه آب.
إِلَّا حَمِیماً وَ غَسَّاقاً (۲۵) مگر آبى گرم و خونابه‏اى سرد.
جَزاءً وِفاقاً (۲۶) پاداشى در خور کردار.
إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً (۲۷) ایشان نمى‏ترسیدند از شمار آن روز.
وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذَّاباً (۲۸) و دروغ شمردند سخنان ما را دروغ شمردنى.
وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً (۲۹) و همه چیز در لوح بشمرده‏ایم و پیوسته نوشتنى.
فَذُوقُوا و چشید فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلَّا عَذاباً (۳۰) و نفزائیم شما را مگر عذاب و گرفتارى.
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً (۳۱) پرهیزگاران را رستنگاهى است جاى پیروزى.
وَ کَواعِبَ أَتْراباً (۳۳) و کنیزکان هم بالا هم آسا هم زاد.
حَدائِقَ وَ أَعْناباً (۳۲) درختستانها با در و دیوار ورزان با انگورها.
وَ کَأْساً دِهاقاً (۳۴) و جامهاى شراب پیوسته دمادم.
لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً نشنوند در آن سراى نافرجام وَ لا کِذَّاباً (۳۵) و نه دروغ زن گرفتن کس کس را.
جَزاءً مِنْ رَبِّکَ پاداش از خداوند تو عَطاءً حِساباً (۳۶) بخشیده بسنده‏
رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند آسمانها و زمینها وَ ما بَیْنَهُمَا و آنچه میان هر دو الرَّحْمنِ نام او رحمن لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطاباً (۳۷) ازو بر هیچ سخنى نه پادشاه‏اند.
یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ آن روز که روح بپاى ایستد وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا و فریشتگان صفى لا یَتَکَلَّمُونَ هیچ سخن نگویند إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ مگر کسى که دستورى دهد رحمن او را وَ قالَ صَواباً (۳۸) و آنچه گوید راست گوید و بچم.
ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ آن روزست بودنى فَمَنْ شاءَ هر که خواهد پس آن پیغام و پند اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ مَآباً (۳۹) بخداوند خویش راهى گیرد و باز گشتن گاهى.
انا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً (۴۰) شما را آگاه کردیم و بیم نمودیم از عذابى نزدیک.
یومَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ‏ آن روز که مینگرد مردم فرا کردار خویش، یَقُولُ الْکافِرُ و ناگرویده گوید:ا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً (۴۱) کاشک من خاک بودمى، کاشک من خاک گشتمى.
رشیدالدین میبدی : ۸۰- سورة عبس- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
عَبَسَ وَ تَوَلَّى (۱) روى ترش کرد و روى برگردانید.
أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏ (۲) که آن نابینا بوى آمد.
وَ ما یُدْرِیکَ و چه دانى تو و چه چیز ترا دانا کرد؟ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى (۳) مگر که این نابینا هنرى آید و پاک و حقّ پذیر.
أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى‏ (۴) و بپذیرد تا پند او را سود دارد.
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏ (۵) امّا آن کس که خود را از اللَّه بى نیاز دید و فرود از او معبود پرستید.
فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (۶) تو خویشتن فرا مى او دهى و همه مى او گردى و روى سوى او کنى.
وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى (۷) و چه آید بر تو، نیست باکى بر تو که پاک نگردد از شرک و هنرى نگردد باسلام.
وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى‏ (۸) و امّا آن کس که آمد بتو به نهیب و شتاب.
وَ هُوَ یَخْشى‏ (۹) و او میترسد
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (۱۰) تو خویشتن را از وى مشغول سازى و ناپرداخته باو «کَلَّا» نشاید و نپسندم إِنَّها تَذْکِرَةٌ (۱۱) این سخن پندى است.
فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (۱۲) هر که خواهد آن را یاد کند و یاد دارد.
فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ (۱۳) در کراسه‏هاى گرامى کرده و نیکو داشته.
بِأَیْدِی سَفَرَةٍ بدستهاى نویسندگان و خوانندگان.
مَرْفُوعَةٍ قدر آن برداشته مُطَهَّرَةٍ (۱۴) از دروغ و باطل پاک داشته.
کِرامٍ بَرَرَةٍ (۱۵) گرامیان نیکان و پاکان.
قُتِلَ الْإِنْسانُ کشته باد این آدمى و نفریده ما أَکْفَرَهُ (۱۶) چون ناسپاس است او و ناگرویده.
مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ (۱۷) از چه چیز آفریده آفریدگار او را؟
مِنْ نُطْفَةٍ (۱۸) از یک آب پشت آفرید او را. خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (۱۹) اندازه نهاد او را که آب چند روز بود و خون چند روز بود و گوشت چند روز بود و کى بزاید!
ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ (۲۰) آن گه زادن او آسان کرد و کردار او درین جهان در دست او داد و آن کردار را آسان کرد و ساخته و بسر برنده.
ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (۲۱) آن گه بمیرانید او را و در گور کرد او را.
ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (۲۲) پس آن گه که خواهد برانگیزاند او را و زنده بپاى کند.
«کَلَّا» آگاه باشید لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ (۲۳) براستى که مردم هرگز بنگزارد آنچه او را فرمودند چنانک سزد و شاید.
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (۲۴) گوى آدمى را تا در نگرد در خورش خویش.
أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (۲۵) ما فرو ریختیم آب باران فرو ریختنى.
وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا (۲۹) و درختهاى زیتون و خرما.
ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (۲۶) آن گه پس زمین شکافتیم شکافتنى.
وَ حَدائِقَ غُلْباً (۳۰) و بوستانهاى بزرگ و درختهاى ستبر.
فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا (۲۷) رویانیدیم در آن بآن آبدانهاى آرد.
وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (۳۱) و میوه‏ها و گیازار.
وَ عِنَباً وَ قَضْباً (۲۸) و انگور و سبزیها.
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۲) داشت شما و داشت ستوران شما.
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (۳۳) آن گه که آن بانگ آید که همه گوشها آن بانگ را از همه آوازها کر گردد.
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ آن روز که گریزد مرد مِنْ أَخِیهِ (۳۴) از برادر خویش.
وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ (۳۵) و از مادر و پدر خویش.
وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ (۳۶) و از جفت خویش و پسران خویش.
لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (۳۷) هر مردى را ازیشان آن روزگاریست بسنده.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (۳۹) رویها است آن روز نازان و روشن‏
و خندان و شادان.
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (۴۰) و رویهاى است آن روز گرد آلود.
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (۴۱) تاریکى خاک و سیاهى بر آن نشسته.
أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲) ایشانند آن ناگرویدگان بد کردان.
رشیدالدین میبدی : ۸۲- سورة الانفطار- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ (۲) و آن گه که ستارگان فرو ریزد.
إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (۱) آن گه که آسمان بشکافد و پاره گردد.
وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (۳) و آن گه که دریاها درهم گشایند.
وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (۴) و آن گه که گورها برشورند.
عَلِمَتْ نَفْسٌ بداند هر کسى و هر تنى ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (۵) آنچه پیش فرا فرستاد از کردار یا پیش و از گذاشت از نهاد.
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ اى مردم ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (۶) چه چیز ترا فریفته کرد بخداوند قرآن کریم نیکوکار نوازنده.
الَّذِی خَلَقَکَ او که بیافرید ترا فَسَوَّاکَ و ترا راست کرد و هموار آفرید فَعَدَلَکَ (۷) اندامان همه در خور یکدیگر آفرید و بالاى راست.
فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ (۸) بهر صورت که خود خواست آفرید و ترا بر هم ساخت.
کَلَّا بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ (۹) آگاه باشید آن شمائید که بروز شمار و پاداش کافر مى شوید و دروغ‏زن میگیرید.
وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ (۱۰) و بر شما از ما گوشوانان‏اند.
کِراماً آزادگان پاکان نیکوان کاتِبِینَ (۱۱) دبیران نویسندگان.
یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (۱۲) مى‏دانند هر چه مى‏کنید.
إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ (۱۳) نیکان نوازندگان فردا در نازاند و در زید.
وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ (۱۴) و بدان فردا در آتش‏اند.
یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ (۱۵) بآن آتش رسند و سوزند روز شمار و پاداش.
وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِینَ (۱۶) و ایشان هرگز از آن نار و از آن آتش نادیدنیند.
وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (۱۷) و چه چیز ترا دانا کرد که روز شمار چیست؟
ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (۱۸) پس چه چیز ترا دانا کرد که روز شمار چیست؟
یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً (۱۹) روزى که بدست هیچ کس هیچیز نیست کس را و نتواند و بکار نیاید.
وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (۲۰) و کار همه آن روز خدایراست.
رشیدالدین میبدی : ۸۳- سورة التطفیف (المطففین)- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ:
مرا تا باشد این درد نهانى
رکبت بحار الحبّ جهلا بقدرها
و تلک بحار لیس یطفوا غریقها
و اوقفت لمّا دار رأسى سفینتى
و عینى قد ذابت و سال عروقها
فسرت على ریح تدلّ علیکم
فلاحت قلیلا ثمّ غاب طریقها
الیکم بکم ارجو النّجاة و لا ارى
دلیلا علیکم غیرکم فیسوقها
ترا جویم، که درمانم تو دانى‏
اى خداوند همه خداوندان، اى بار خداى همه بار خدایان، اى پادشاه بر همه شاهان، پیش از هر زمان و پیش از هر نشان. خدایا بردبارى، و بندگان را فراگذارى، مى فراگذارى تا فروگذارى، یا مى‏فراگذارى تا درگذارى، اگر فروگذارى بى‏نیازى، ور درگذارى بنده‏نوازى عظیم المنّ و قدیم الاحسان و جهانیان را نوبت سازى.
بنده را بر ناسزا مى‏بینى و بعقوبت نشتاوى. از بنده کفر شنوى، و نعمت بازنگیرى ور باز آید وعده عفو و مغفرت دهى که: إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ کریم و رحیم و لطیف خدایى.
در اخبار داود است علیه السّلام که گفت: بار خدایا! خواهم که بدانم که کرم تو با بنده عاصى تا کجاست؟ گفت: یا داود تا آنجا که بنده‏اى باشد که گناه کند و من او را از سر گناه فرا دارم بلطف و نعمت نه بقهر و عقوبت. نعمت بر وى بیشتر ریزم و نواخت خود بر وى بیشتر نهم، تا آخر از من شرمى بدارد، و بدرگاه من بازگردد. سزاى بنده ضعیف آنست که بزبان سپاسدارى، بنعت تضرّع و زارى گوید: اى نزدیکتر بما از ما و مهربانتر بر ما از ما. نوازنده ما بکرم خویش نه بسزاى ما. نه کار ما بما، نه بار بطاقت ما، نه معاملت در خور ما، نه منّت بتوان ما هر چه کردیم تاوان بر ما، هر چه تو کردى باقى بر ما هر چه کردى بجاى ما بخود کردى نه براى ما.
وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الآیة.
روى عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): «خمس بخمس». قالوا: یا رسول اللَّه و ما خمس بخمس؟ قال: «ما نقض قوم العهد الّا سلّط علیهم عدوّهم و ما حکموا بغیر ما انزل اللَّه فیهم الّا فشا فیهم الفقر و ما ظهرت فیهم الفاحشة الّا فشا فیهم الموت و لا طفّفوا الکیل الّا منعوا النّبات و اخذوا بالسّنین و لامنعوا الزّکاة الّا حبس عنهم القطر».
مهتر عالم و سیّد ولد آدم، شمع انور، شمس از هر، رسول خدا، سیّد و سالار بشر (ص)، چنین میفرماید که: در عهد اوّل در سابقه ازل حاکم حکم کرده‏ و قلم بر لوح رفته که پنج چیز به پنج چیز مقابل است و معارض. یاران رسول گفتند: آن مجاوران درگاه نبوّت، و حاضران حضرت رسالت که: یا رسول اللَّه این سخن را چه معنى است؟ و آن پنج خصلت چیست که پنج حکم مقابل آنست؟ گفت: از آدمیان هیچ گروه نیست که ایشان را با خالق یا با خلق عهدى بود و پیمانى و زینهارى آن گه آن عهد بشکنند و پیمان نقض کنند و زنهار بگذارند که نه دشمن بر ایشان مسلّط کنند و جوانب ایشان بنکبات و بلیّات فرو گیرند تا بجزاء آن نقض عهد خویش رسند. دیگر هیچ گروه نیست که بر یکدیگر حکمى کنند بر خلاف آیات منزل و نه بر وفق قول صاحب شرع که نه فقر و فاقت درویشى و بى‏کامى و بى‏نوایى بر ایشان ظاهر گردد آن فقرى که رسول خدا (ص) از آن بفریاد آمده و زینهار خواسته که: «اعوذ بک من الفقر و الکفر»
و نگر تا ظنّ نبرى که فقر همه آنست که بى‏مال و بى‏کام دنیا باشى. فقر صعب که بکفر نزدیک است فقر دل است که تعظیم شرع از از دل ببرند و بجاى علم و حکمت و اخلاص، آز و حرص و شهوت نهند تا چون عادیان قدم بر مقام عدوان نهند و چون قوم صالح روى از عالم صلاح بگردانند، و چون فرعون طاغى غرق طوفان طغیان شوند و چون قارون قرین هلاک گردند. حرص دنیا راه دین بر ایشان زده، قدم بر خطّ خطا نهاده، جریده خود بجریمه سیاه کرده، آینه دل پر از زنگار گناه شده و هر دل که خراب و سیاه گشت، مستوجب عقوبت و مستحقّ قطیعت پادشاه گشت.
سدیگر خصلت هیچ گروه نیست که نابکار و ناشایست و انواع فواحش در میان ایشان آشکارا گردد و بر امر معروف و نهى منکر چشم بر هم نهند و حسبت نرانند که نه طاعون در ایشان پیچد و مرگ عموم روى بایشان نهند. اى مسکین کار مرگ صعب است و دشخوار، و صعبتر از مرگ احوال و اهوال رستاخیز است که از پس مرگ پیش آید و دشخوار آنست.
پیر طریقت ازین معنى کلماتى چند نغز گفته بر سبیل موعظه. گفت: اى جوانمرد، سفر قیامت درازست زاد تقوى بر گرفتن باید، و از مقام سؤال اندیشه داشتن باید عقبه صراط بس باریک و تند است مرکب طاعت ساختن باید، ور بروز حساب ایمان دارى، دست از معصیت بداشتن باید ور میدانى که دیّان اکبر بر ظاهر و باطن تو مطّلع است از نظر او شرم داشتن باید. اى مسکین تا کى ازین غفلت و تا چند ازین غرور؟
امل دراز در پیش گرفته و اجل پس پشت انداخته، معصیت بنقد کرده و توبه در نسیه نهاده خبر ندارى که سپیدى موى تو رسول مرگست. ترا آگاهى مى‏دهد که مرگ را کار خود بساز و از روز پسین اندیشه دار! دست از آزار حقّ بدار و بیش ازین خود را تخم حسرت و ندامت مکار. انس مالک روایت کند از مصطفى (ص). گفتا: «هیچ دانید شما که زیرک‏ترین مردمان کیست»؟ گفتند: اللَّه و رسوله اعلم.
قال: «اکثر هم للموت ذکرا و احسنهم له استعدادا».
و قیل: لابى الدّرداء: ما لنا نکره الموت؟ قال: لانّکم خرّبتم آخرتکم و عمّرتم دنیاکم، فکرهتم ان تنتقلوا من العمران الى الخراب.
چهارم خصلت: هیچ گروه نیست که در معاملات پیمانه و ترازو کاهند و بر مسلمانان زیان خواهند که نه ربّ العالمین از زمین ایشان نبات باز گیرد و برکات ببرد و روزى بکاهد، و بر ایشان قحط و نیاز و گرسنگى گمارد، تا بعذاب و سختى رسند اینست در دنیا عذاب ایشان و در آخرت اللَّه تعالى ایشان را وعید گفته و بیم داده که: أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ ایشان که مسلمانان را بد خواهند و حقوق ایشان بپیمانه و ترازو بکاهند، نمى‏دانند که ایشان را روزى عظیم است در پیش روز شمار و پاداش، روز تغابن و روز حسرت. دوزخ تافته با انکال و سلاسل آن بهامون آرند و ترازوى عدل بیاویزند و نامه‏ها پرّان کنند و خصمان حاضر کنند و اسرار خلق جمله آشکارا کنند و منادى هیبت بر پاى کنند.
یکى را نداى بیزارى زنند که: «الا انّ فلانا شقى شقاوة لا یسعد بعدها ابدا». دیگرى را نداى بشارت و سعادت زنند که: «الا انّ فلانا سعد سعادة لا یشقى بعدها ابدا».
آن فاجر بد بخت را با قرناء شیاطین به «سجّین» برند، و این جوانمرد نیک بخت را با مقرّبان درگاه به «علّیّین»، اینست که ربّ العالمین گفت: وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ‏ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ. مقرّبان اهل قرب‏اند، نه قرب مسافت میگویم که قرب ولایت میگویم. امروز نزدیکان‏اند و فردا نزدیکان، زندگانى ایشان زور عرش است. نه امروز دورند تا فردا نزدیک شوند، نه امروز غایب‏اند تا فردا حاضر شوند امروز همان‏اند که فردا، و فردا همانند که امروز. مقرّب اوست که نه صور گوش او را مشغول دارد، نه فردوس دیده او. او که او را مى‏بیند چه آید در دیده او؟ او که ازو مى‏شنود چه آید در گوش او؟ او که بشارت قرب او نیافت، کى شاد بود بغیر او؟ مقرّب کى بود او که از آواز صور آگاه شود؟ یا هول رستاخیز او را مشغول دارد، یا دود دوزخ بدو رسد، یا نعیم بهشت برو آویزد؟ امروز همه جهان پر خلق و ایشان با یکى، و فردا همه خلق در نعیم غرق و ایشان هم با آن یکى:
تسبیح رهى، وصف جمال تو بسست
وز هر دو جهان ورا وصال تو بسست‏
اندر دل هر کسى جدا مقصودیست
مقصود دل رهى خیال تو بسست.
رشیدالدین میبدی : ۸۵- سورة البروج- المکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (۱) باین آسمان با برجها.
وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (۲) و بآن روز نام زد کرده خاست و با هم آمد خلق را.
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (۳) و گواهى و باو که گواهى دهند ورو.
قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (۴) نفریده و کشته باد خداوندان آن کنده.
النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (۵) آن آتش با افروز.
إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ (۶) آن گه که نشسته بودند نزدیک آن آتش.
وَ هُمْ عَلى‏ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ (۷) و ایشان بر آنچه میکردند با مؤمنان گواهان‏اند.
وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ و دشوار نیامد و ناپسند ایشان را از آن گرویدگان إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ مگر آنکه ایشان بخداى عزّ و جلّ مى‏بگرویدند الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۸) آن بزرگوار نکو نام ستوده.
الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آن خداوند که او راست پادشاهى آسمانها و زمینها وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ (۹) و اللَّه بر همه چیز گواهست.
إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ایشان که گرویدگان را میسوختند مردان و زنان ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ و پس آن توبه نکردند، ایشان را عذاب دوزخ است وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ (۱۰) و ایشان را عذاب آتش.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ایشان راست بهشتها، زیر درختهاى آن جویها روان ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ (۱۱) آنست پیروزى بزرگوار.
إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ (۱۲) بر کفتن و گرفتن خداوند تو بس سخت است.
إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ (۱۳) او آنست که کار مى سر کند و باز مى با سرآورد.
وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (۱۴) اوست آن عیب‏پوش دوست دار.
ذُو الْعَرْشِ آن خداوند با عرش الْمَجِیدُ (۱۵) بزرگوار بزرگ نام.
فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ (۱۶) همه آن کند که خود خواهد.
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ (۱۷) فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (۱۸) آن گه آمد بتو خبر سپاههاى
فرعون و ثمود.
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ (۱۹) ایشان که کافر شدند، در دروغ زن گرفتن رسول من‏اند.
وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ (۲۰) و اللَّه بر ایشان قادر است و پیش ایشان گرفته و بایشان دانا و با ایشان تاونده.
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ (۲۱) این سخن قرآنى است بشکوه و بزرگوار.
فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (۲۲) نگه داشته و کوشیده در لوح نبشته.
رشیدالدین میبدی : ۸۵- سورة البروج- المکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم عزیز، من قصده وجده، و من طلبه عرفه، فاذا عرفه لاطفه، فاذا وجد لطفه الفه، فاذا الفه انف ان یخالفه. نام خداوندى که از جود او هر مفلسى را نصیبى است، و از کرم او هر دردمندى را طبیبى است.
لطیفى که از سعت رحمت او هر کسى را تیرى و از بسیارى برّ او هر نیازمندى را بهره‏اى است. عزیزى که بر سر هر مؤمن از او تاجیست، و در دل هر محبّ از او سراجیست.
هر شیفته‏اى را با او سر و کاریست، هر منتظرى را آخر روزى شرابى و دیداریست.
پیر طریقت گفت: میدان راه دوستى افراد است، آشامنده شراب دوستى از دیدار بر میعادست برسد هر که صادق، روزى بآنچه مراد است. قوله تعالى: وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ حقّ تعالى جلّ جلاله قسم یاد میکند بآسمان که نظرگاه مؤمنانست و مصعد اقوال و اعمال بندگانست.
وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ و بروز رستاخیز که روز حشر و نشر است و روز محاسبه و مفاصله است.
وَ شاهِدٍ و بروز آدینه که عید مؤمنانست و موسم تائبان و میعاد آشتى جویانست و روز حجّ درویشانست. وَ مَشْهُودٍ و بروز عرفه که روز نواخت حاجیانست و وقت مناجات دوستانست و از حقّ جلّ جلاله از بهر ایشان مباهات با فریشتگانست که: «ملائکتى انظروا الى عبادى» فریشتگان من در نگرید ببینید بندگان من که از راه دور و دراز آمده‏اند، پایهایشان آبله شده، رویهایشان زرد گشته، قدمهاشان سست شده، خان و مان وداع کرده و بادیه مردم خوار بریده! و ملائکه روى سوى آسمان آورند، گویند: یا ربّ العزّة مهمانان تواند، روى بخانه تو دارند. غریبان کوى تواند، همه توکّل بر تو دارند. ندا آید که شما حقّ ایشان گزاردید، باز گردید ما دانیم که جزاى ایشان چیست. پس بى‏واسطه ندا کند جلّ جلاله که: عبادى! شما مهمانان من‏اید، بنعیم رحمت میشتابید رنجها بر خود نهادید، دورى راه اختیار کردید، بادیه دراز گذاشتید، شربتهاى نابایست کشیدید، دلهاى خویش خونین گردانیدید، هلمّوا الى رحمتى فقد غفرت لکم! مسلمانان انصاف بدهید، اگر غریبى بیکسى مسکینى بسراى جهودى شود که از راه دور و دراز در رسیده باشد آن جهود از خویشتن روا ندارد که او را رد کند! پس چه گویى هفتصد هزار دل ببادیه برده، راه دراز پیش گرفته، تشنگى و گرسنگى اختیار کرده، جان شیرین فدا کرده، بعرفات ایستاده، سر و پاى برهنه، رویها بر خاک نهاده، کفن آخرت پوشیده، لبّیک زنان و تکبیرگویان بدرخانه پادشاه عالم آمده که ملکش بى‏زوالست و جلالش بى‏انتقالست. چه گویى چون بدین صفت درگاه او بگیرند و داد خواهند دادشان دهد یا ندهد؟ رحمت و مغفرت باستقبال ایشان فرستد یا نفرستد؟ بجلال و عزّ بار خدایى که خاک نعلین کمتر کسى از وفد حاجّ اگر فردا بدوزخ اندازد هزاران کس که مستوجب عذاب‏اند بطفیل آن خاک بروائح سعادت و نعیم بهشت رسند.
قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ موضع قسم است میگوید: نفریده و کشته باد اصحاب اخدود که مؤمنان را مى‏رنجانیدند و بعذاب آتش ایشان را تعذیب همى‏کردند.
فرداى قیامت ایشان را دو عذابست، چنان که ربّ العزّة گفت: فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ. ظاهر ایشان بآتش میسوزد و باطن ایشان بحمیم و زقّوم مى‏ریزد.
و گفته‏اند: عذاب حریق در دنیاست، آن آتش که از بهر مؤمنان ساخته بودند تا مؤمنان را بدان عذاب کنند، بالا گرفت و با بیرون افتاد و ایشان را همه بسوخت که بر شفیر آن نشسته بودند: «وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ. قوله: إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ اشارتست بعدل او با دشمنان.
وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ خبرست از فضل او با دوستان، بفضل بى‏منّت. دوست را مینوازد، که ارحم الرّاحمین است بعدل بى‏علّت دشمن را مى‏گدازد، که احکم الحاکمین است. دوست موج دریاى کرم دید، بفضل او بیفروخت. دشمن زخم کبریاء قدم دید، بعدل او بسوخت عمر خطاب در بتخانه مقبول و سیّآت او مغفور، که: وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ عبد اللَّه ابى در مسجد مخذول و حسنات او مردود که: إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ. جرم بایسته در حلم خود پنهان میکند که: «ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» و نابایسته را در کار خود سرگردان میدارد، که: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» درد نبایست را درمان نیست و حسرت راندگان را نهایت نیست:
اذا برم المولى بخدمة عبده
تجنّى له ذنبا و ان لم یکن ذنب.
رشیدالدین میبدی : ۸۶- سورة الطارق- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ انس المحبّین فی الدّنیا کلام اللَّه و فی العقبى سلام اللَّه. شادى مؤمنان درین جهان از سماع نام و کلام اوست، و در آن جهان از دیدار و سلام او. مؤمن اوست که بزبان نام او میگوید و بجان و دل رضاء او میجوید دست از اغیار مى‏شوید و نسیم گل وصال مى‏بوید، در میدان عبودیّت مى‏پوید و بزبان حال این بیت میگوید:
نام تو مرا مونس و یارست بشب
وز ذکر توام هیچ نیاساید لب.
پیر زنى پارسا را گفتند: وقتى که در مناجات باشى ما را بدعا یاد دار. گفت: بیزارم از آن وقت که مرا با دوست رازى بود و جز از دوست مرا از چیزى یاد آید. اى مسلمانان همّت بلند دارید و در راه طلب کم از زنى مباشید. بنگرید که آن پیر زن در علوّ همّت خویش کجا رسیده:
بر همّت من زمانه را ناز نماند
بر دیده من سپهر را راز نماند
در پیکر طبل باز آواز نماند
پرواز مکن که جاى پرواز نماند
قوله: وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ ربّ العالمین در قرآن فراوان قسم یاد میکند.
بعضى بذات قدیم خویش، چنانک: «قُلْ إِی وَ رَبِّی» «و رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»، بعضى بصفات کریم خویش چنانک: «وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ» «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ»، بعضى بمفعولات و مصنوعات خویش چنانک: «وَ الْمُرْسَلاتِ» «وَ النَّازِعاتِ» «وَ الْعادِیاتِ» «وَ الذَّارِیاتِ» «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ و امثاله. مؤمن موحّد اللَّه را جلّ جلاله بى سوگند باور دارد، بهر چه گوید تصدیق و تحقیق آرد، لکن بجلال عزّ خویش سوگند یاد میکند تأکید و تأیید را، تعریف و تشریف را تا دوست مى‏شنود، بجان مى‏نازد دشمن مى‏شنود، بدل میگدازد.
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ جواب قسم است سوگند یاد میکند که هیچکس نیست که بر او گوشوانى نیست مگر که بر او گوشوانى و نگهبانى هست، همانست که جاى دیگر گفت: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ» بر شما گوشوانان‏اند فریشتگان دبیران، و نویسندگان بر شما موکّل کرده‏اند تا گفتار و کردار شما مى‏نویسند و آن گه بر مصطفى (ص) عرضه میکنند چنان که در خبر است.
قال رسول اللَّه (ص) «تعرض على اعمالکم فما کانت من حسنة حمدت اللَّه علیها و ما کانت من سیّئة استغفرت اللَّه لکم».
مؤمن موحّد معتقد چون میداند که از حقّ جلّ جلاله بر وى گوشوان است و نگهبان، باید که لباس مراقبت در پوشد، و گوش باحوال و اقوال و اعمال خود دارد و ساحت سینه خود از لوث غفلت پاک دارد. أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏ بر دوام ورد خود سازد، إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ در پیش دیده خود دارد، «وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ» نقش نگین یقین خود گرداند.
آورده‏اند که در مکه زنى بود فاجره و گفت: من طاوس یمانى را از راه طاعت برگردانم و در معصیت کشم. و طاوس مردى نکو روى بود و خوش خلق و خوش طبع. آن زن بر طاوس آمد و با وى سخن در گرفت بر سبیل مزاح. طاوس بدانست که مقصود وى چیست. گفت: آرى صبر کن تا بفلان جایگه آیم. چون بدان جایگه رسیدند، طاوس گفت: اگر ترا مقصودى است اینجا تواند بود. آن زن گفت: سبحان اللَّه این چه جاى آن کار است انجمن گاه خلق و مجمع نظارگیان.
طاوس گفت: أ لیس اللَّه یرانا فی کلّ مکان؟ اى زن از دیدار مردم شرم میدارى و از دیدار اللَّه که بما مینگرد، خود شرم ندارى؟! «یستخفون من النّاس و لا یستخفون من اللَّه»! آن سخن در زن گرفت، کمین عنایت برو گشادند توبه کرد و از جمله اولیا گشت.
قوله: فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ تا در نگرد مردم که او را خود از چه چیز آفریده‏اند و از بهر چه آفریده‏اند؟ خلق اللَّه وجها یصلح للسّجدة، و عینا تصلح للعبرة و بدنا یصلح للخدمة و قلبا یصلح للمعرفة، و سرّا یصلح للمحبّة: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» حیث زیّن السنتکم بالشّهادة و قلوبکم بالمعرفته و السّعادة. و ابدانکم بالخدمة و العبادة.
خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ این مردم را که آفریدند از آبى افکنده ریخته آفریدند. آبى که از پشت مرد بیرون میآید و از استخوان سینه زن. اوّل نطفه بود و بقدرت خود علقه گردانید، پس بمشیّت خود مضغه ساخت، پس باراده خود عظام را پدید آورد. بجود خود کسوه لحم در عظام پوشانید. چون خواست که بر مادر و پدرت جلوه کند، در صدف رحم ترا بصورت نیکو بیاراست چنان که نخّاس کنیزک را بیاراید، بوقت عرض، کذلک یزیّنک فی قبرک بعد ما صیّرک ترابا لیوم العرض على المرسلین و على ربّ العالمین. قال اللَّه تعالى:َ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّکَ صَفًّا» کوزه که درو آب بود تو آن را نگونسار کنى، در وى هیچ نماند.
ربّ العزّة نطفه را در رحم نهاد و نگونسار نگه داشت، بقدرت خود. فسبحان من رکّب جسد ابن آدم ترکیبا احتوى على جمیع ما خلق فی العالم الاکبر. ربّ العزّة بعضى از مخلوقات بر صورت ساجدان آفرید، چون مار و ماهى و حشرات بعضى بر صورت راکعان، چون بهائم و سباع، بعضى بر صورت قائمان، چون اشجار و نبات، بعضى بر صورت قاعدان، چون جبال راسیات این همه بر سجود و رکوع و قعود مجبوراند و ایشان را در آن مدحى نه. و آدمى را بر صورتى آفرید که درو قدرت سجود و رکوع و قعود و قیام است و او را در آن اختیار و استطاعت داده لا جرم مستوجب مدح و ثنا شده که: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ الى آخر الآیة... سبحان من خلق ابن آدم لاظهار القدرة ثمّ رزقه لاظهار الکرم، ثمّ یمیته لاظهار الجبروت، ثمّ یحییه لاظهار الثّواب و العقاب فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.
رشیدالدین میبدی : ۸۷- سورة الاعلى- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى (۱) بپاکى و بى‏عیبى بستاى خداوند خویش را آن برتر پاکتر.
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (۲) او که بیافرید و در خور و هموار آفرید.
وَ الَّذِی قَدَّرَ و او که باز انداخت آفریده خویش را در آفرینش فَهَدى‏ (۳) و در دل داد آنچه خواست و آن راه که خواست برو آراست.
وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى‏ (۴) و او که بیرون آورد از زمین چراگاه‏هاى پر گیاه.
فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى‏ (۵) آخر آن را کاه کرد سیاه.
سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى‏ (۶) آرى بر تو میخوانیم و نگه میداریم تا فراموش نکنى.
إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ مگر آنچه اللَّه خواهد إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى‏ (۷) که اللَّه میداند آنچه آشکار است از کردار و آواز بلند و آنچه نهان ماند.
وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى‏ (۸) و بر تو آسان مى‏کنیم راه راستى و رستگى.
فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى‏ (۹) پند ده و در یاد ده که سود دارد پند دادن و در یاد دادن.
سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى‏ (۱۰) پند گیرد و یادگار پذیرد او که خداى شناسد و ازو ترسد.
یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى (۱۱) و بپرهیزد از پند پذیرفتن آن بدبخت‏تر بدبخت.
الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى‏ (۱۲) او که بآن آتش مهین رسد سوختن را.
ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‏ (۱۳) پس آن گه نمیرد که رهد و نه چنان زید که خواهد.
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى (۱۴) پاک شد و هنرى و پیروز آمد او که چیزى داد از بهر اللَّه از مال خویش.
وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (۱۵) و نام خداوند خویش برد بپاکى و یگانگى و با آن نماز کند.
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (۱۶) نه چنین میکنید که این جهان بر آن جهان برمى‏گزینید.
وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ (۱۷) و آن جهان به است که آن جهان بماند.
إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏ (۱۸) این سخنان و این پیغام در صحیفه‏هاى پیش است.
صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ (۱۹) در صحیفه‏هاى ابراهیم و موسى علیهما السّلام.
رشیدالدین میبدی : ۸۸- سورة الغاشیة- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.
تاریک‏ترست هر زمانى شب من
الى سامع الاصوات مع بعد المسرى
شکوت الّذى القاه من الم الذّکرى‏
فیا لیت شعرى و الامانى کثیرة
أ یشعر بى من بتّ ارعى له الشّعرى‏
یار از دل من خبر ندارد گویى
یا خواب بمن گذر ندارد گویى‏
یا رب شب من سحر ندارد گویى!
اى عنوان نامه آشنایى، اى طغراى منشور دوستى، اى صیقل آینه یقین، اى علمدار لشگر دین، اى رباینده جانها و غارت کننده دلها، بر سر کوى یافت ناله واجدان تو، در قعر دریاى محبّت غوص شیفتگان تو، در معرکه معارف جان باختن عاشقان تو، در میدان بلا تاختن سوختگان تو. طعمه سازیم جان خویش. آن بازى را که پرواز کند در فضاى طلب تو فدا کنیم دل خویش. آن مفلسى را که آه کند از درد نایافت تو، نثار کنیم دیده خویش. آن منتظرى را که بود در آرزوى دیدار تو:
هر شب نگرانم بیمن تا تو بر آیى
زیرا که سهیلى و سهیل از یمن آید
کوشم که بپوشم صنما نام تو بر خلق
ز اوّل سخنى نام تو اندر دهن آید!
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ یا محمد بیدار و هشیار باش و خلق را تنبیه کن و ایشان را خبر ده از کار رستاخیز و شداید و عظایم آن روزى و چه روزى؟! روز هیبت و عظمت! روز سیاست و صولت! روز تغابن و حسرت! مسمار سکوت بر زبانها زده، مهر قهر بر لبها نهاده، بند عدل بر پایها بسته، خاک مذلّت بر رخسارها نشانده، منادى عدل برخاسته که: اى زبانهاى گویا خاموش گردید، اى دستهاى خاموش سخن گوئید، اى گواهان ناگویا امروز نوبت گفتار شماست، اى جواسیس قدرت آنچه دیده‏اید بنمائید، اى گماشتگان حکمت آنچه دانید بگوئید، اى بازرگانان راه آخرت بضاعتهاى خود پیش آرید، اى گماشتگان حضرت عزّت نامه‏ها در دست این لشگر نهید، اى عاصیان و مجرمان سجلّات زلّات خود برخوانید. چون این خطاب سیاست و عزّت بخلق رسد، عاصیان و بدکاران همه از بیم و خجالت سر در پیش افکنند. اینست که ربّ العزّه گفت: وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ دوزخ را فرمایند تا بر خود بجنبد و بغرّد، غیظ و زفیر و خشم او بسمع اهل جمع رسد، همه بزانو درآیند چنان که ربّ العزّه گفت: و تَرى‏ کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً فغان و خروش نفسى نفسى از عرصات برآید، آواز گیراگیر در موقف افتد. آن گه در میان همه خلق بیک طرفة العین حکم کنند گروهى را بنوازند بفضل، گروهى را باز دارند بعدل، گروهى را بسراى دولت فرو آرند با رویهاى تازه و چون گل بر بار شکفته، ربّ العزّة چنین گفته که وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ لِسَعْیِها راضِیَةٌ. گروهى را بزندان محنت برند با رویهاى فرو شکسته و خوار شده. اینست که میگوید جلّ جلاله: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ در دنیا رنجها برده و ریاضتها کشیده و همه هباء منثور گشته. صفت اصحاب صوامع است راهبان ترسایان و رنجوران اهل کتاب که نه بر ملّت اهل اسلام‏اند و نه بر دین حقّ و با کفر و ضلالت ریاضت و مجاهدت همى‏کنند و بى‏ایمان و اسلام عملهاى فراوان همى‏آرند و ربّ العزّة ایشان را میفرماید ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً معاشر المسلمین اسلام بناز دارید و عزّ ایمان بشناسید و شرع مصطفى (ص) بزرگ دارید، و بحقیقت دانید که حرم امان و حصن حصین عالم اسلام است و شرع مصطفى (ص). در عالم اسلام کعبه است. هر صاحب قدم که در عالم اسلام نرفت و روى به کعبه شرع مصطفى (ص) نداشت روش او برو غرامت است و روزگار او قیامت، و حاصل کار او ضلالت.
بهترین تخمى که در سینه بندگان ریختند تخم اسلام است. عزیزترین مرغى که از آشیان ازل برخاست و در هواى اقبال بپرید مرغ اسلام است، شریف‏ترین بارانى که از ابر حقیقت بر عالم دل بارید باران اسلام است. گفته عزیزان است که: اسلام جبّار صفت است، جبّار صفتى باید، عالى همّتى، بزرگ قدرى، که دستش بر قدّ او رسد. مهره مار افعى در دماغ مور خرد مجوى که نیابى، کبریت احمر در طبل پیر زنان چه جویى؟
که نبینى. عزّ اسلام و عهد ایمان از صومعه راهبان و سینه ترسایان چه طلب کنى؟ که هرگز نیابى. ایشان مخذولان درگاه عزّتند و زخم‏خوردگان عدل ازل. اسلام چهره جمال خود ازیشان بپوشیده و لباس کفر و ضلالت دریشان پوشانیده، حاصل کردار بى‏ایمان و عاقبت ریاضات و مجاهدات ایشان اینست که: تَصْلى‏ ناراً حامِیَةً تُسْقى‏ مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ. لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ باز مؤمنان که آفتاب اسلام از برج سعادت ایشان بتافت و باد کرامت از هواى عنایت بر سراى قرب ایشان بوزید، حاصل ایمان ایشان و ثواب طاعت ایشان، اینست که ربّ العالمین گفت: فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَةً فِیها عَیْنٌ جارِیَةٌ هر مؤمنى را بهشتى است بر بالاى روضه رضا، بقعه بقا، موعد لقا. بهشتى بر مایده خلد نشسته، بر تخت بخت تکیه زده، شراب وصل نوش کرده، طوبى و زلفى و حسنى یافته. اندر آن بهشت خیمه‏ها بیند مدوّر آفریده، بقدرت از درّ منوّر در آن خیمه‏ها تختها نهاده از زر، بر هر تختى هفتصد بستر، بر هر بسترى حورائى چون ماه انور، فرشها از سندس و استبرق باز کشیده، پرده‏ها آویخته از دیباى نابافته، زحمت دست خلق نایافته. در آن بهشت چشمه‏ها روان و درختها الوان با روح و ریحان و مرغان با الحان و غلمان و ولدان پیدا شده، از کن فکان تحفه خداوند جهان ساخته از بهر مؤمنان و دوستان.
رشیدالدین میبدی : ۸۹- سورة الفجر- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ لَیالٍ عَشْرٍ (۱) و بده شبانه روز.
وَ الْفَجْرِ ببامداد روز.
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (۲) و بجفت و بطاق.
وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (۳) و بشب که در آید.
هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ بسنده است این بسوگند لِذِی حِجْرٍ (۴) خردمند زیرک را.
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ نبینى و ندانى که چون کرد خداوند تو بِعادٍ (۵)
إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (۶) به عاد ارم با آن بالایهاى بزرگ.
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (۷) که هرگز چون ایشان نیافریدند در جهان.
وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (۸) و ثمود که سنگ مى‏بریدند در وادى خویش.
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (۹) و فرعون آن کشنده بمیخ بند.
الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (۱۰) ایشان که از حدّ بیرون شدند در جهان.
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ (۱۱) و فراوان کردند در آن گزاف و تباه‏کارى.
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (۱۲) تا فرو هشت اللَّه بر ایشان تازیانه عذاب.
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (۱۳) خداوند تو بر گذرگاه است.
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ امّا مردم آن گه که اللَّه او را بیازماید.
فَأَکْرَمَهُ و او را به بى‏نیازى گرامى کند وَ نَعَّمَهُ (۱۴) به بى‏بیمى و تندرستى نازپرورد کند فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (۱۵) گوید: اللَّه مرا بناز میدارد.
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ و امّا چون اللَّه او را بیازماید فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ (۱۶) و روزى او بر او تنگ کند فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (۱۷) مى‏گوید: خداوند من مرا خوار کرد.
«کَلَّا» نه چنانست که او میگوید، نه آن از نازست و نه این از خوارى! بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ (۱۸) بلکه پدر مردگان را بناز نمى‏نوازند.
وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکِینِ (۱۹) و بر طعام دادن درویشان یکدیگر را نمى‏انگیزانند.
وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ و مرده باز مانده میخورند أَکْلًا لَمًّا (۲۰) خوردنى بنهیب.
وَ تُحِبُّونَ الْمالَ و دوست میدارند مال را حُبًّا جَمًّا (۲۱) دوستى سخت فراوان.
«کَلَّا» آرى چنین است إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (۲۲) چون این زمین پاره پاره بشکنند و بکوبند کوفتنى سخت.
وَ جاءَ رَبُّکَ و آید خداى تو وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (۲۳) و فرشتگان قطار قطار.
وَ جِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ و آورند آن روز دوزخ را یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ آن روز پند پذیرد مردم وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى‏ (۲۳) و کجا جاى پند پذیرفتن است او را.
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی مى‏گوید کاشک من کردار نیکو پیش فرا فرستادید این روز زنده گشتن خود را.
فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (۲۵) آن روز چون عذاب او کس را عذاب نکنند.
وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (۲۶) و چون بند او کس را نبندند.
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (۲۷) اى تن آرمیده، اى کس آرمیده،.
ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ بازگرد با خداوند خویش راضِیَةً مَرْضِیَّةً (۲۸) پاداش و کردار خود پسندیده و خداوند تو از تو از کردار پسندیده.
فَادْخُلِی فِی عِبادِی (۲۹) درآى در میان رهیگان من‏
وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (۳۰) در آى در بهشت من.
رشیدالدین میبدی : ۹۴- سورة الانشراح - مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ (۱) نه باز گشادیم دل ترا و روشن کردیم؟
وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ (۲) و نه فرو نهادیم از تو گناه تو؟
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ (۳) آن بار گران که از گرانى پشت ترا سست کرد؟
وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ (۴) و نه بلند برداشتیم نام تو و آواى تو؟
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (۵) با هر دشوارى و تنگى آسانى است و فراخى.
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (۶) بدرستى که با هر دشوارى آسانى است.
فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (۷) چون از نماز بپردازى در دعا کوش و در نیاز نمودن رنج بر.
وَ إِلى‏ رَبِّکَ فَارْغَبْ (۸) و از خداوند خود خواه.
رشیدالدین میبدی : ۱۰۱- سورة القارعة- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ روز رستاخیز روز بر کوبنده‏ و چه بر کوبنده !
وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ (۲) و تو چه دانى که آن چه بر کوبنده است؟!
یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ (۳) آن روز که مردمان از هول رستاخیز چون پروانه باشند افکنده و پراکنده.
وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (۴) و کوه‏ها چون پشم زده در هوا شده.
فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ (۶) هر که گران آید ترازوى او.
فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (۷) او در عیشى است که پسندد آن را.
وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ (۸) و امّا آن کس که ترازوى او سبک آید.
فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ (۹) نگونسار ماند و باز گشت او با دوزخ.
وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ (۱۰) و تو چه دانى که دوزخ چیست؟
نارٌ حامِیَةٌ (۱۱) آتشى بغایت تف رسیده!
رشیدالدین میبدی : ۱۰۲- سورة التکاثر- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کلمة سماعها غذاء ارواح العابدین، ضیاء اسرار العارفین، بلاء مهج المریدین، دواء کلّ فقیر و قیر مسکین.
نام خداوندى که مؤمنان را دل دارست، و دوستان را وفادار، مریدان را مهردار است، و عاصیان را آمرزگار. در ذات بى‏نظیرست و در صفات بى‏یار، فضلش بسیار و کرمش بى‏شمار، زیبا صنع و شیرین گفتار، عالم الاسرار و معیوبان را خریدار. خداوندى که باز راز او دلهاى دوستان شکار کرد، و آنچه از کلّ کون بپوشید بر آب و خاک آشکار کرد. دلهاى مؤمنان بنور معرفت با ضیاء کرد. زبانهاشان بنطق شهادت گویا کرد.
بر اعضاء و ارکان رنگ دوستى پیدا کرد. و آنچه کرد با مؤمن بسزا کرد. خود میگوید جلّ جلاله: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى‏ وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها قوله: أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ خطاب تنبیه و تقریر است. میگوید: اى فرزند آدم بنسبى که عن قریب منقطع میشود چه فخر آرى؟ و بر کثرت عدد خویشان و مال و جاه سر مى‏افرازى؟ و بآن که ترا مهلت داده‏اند و خلیع العذار فرا گذشته، غرّه شده‏اى؟
و تا بچهار دیوار لحد در آن مصرع غربت و محلّ وحدت نرسى هیچ مى‏باز نگردى؟
و عذرى مى‏نخواهى؟ بى‏حذرى از آنکه بى‏خبرى! هیچ راه بصلاح و فلاح خود مى‏نبرى، از آنکه مست حرص و شهوت شده‏اى! کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ آرى بدانى و در کار خود ببینى آن روز که دانستن و دیدن سود ندارد، و توبه و عذر خواست هیچ بکار نیاید.
کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ اگرت «عِلْمَ الْیَقِینِ» و «عَیْنَ الْیَقِینِ» بودى که عقبه مرگ بمى‏باید گذاشت. و سار سفر قیامت بمى‏باید ساخت، همانا که تفاخر و تکاثر در مال و عدد ترا کمتر بودى و رغبت بطاعت و عبادت بیشترى بودى.
لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ این لام لام قسم است. ربّ العالمین قسم یاد مى‏کند و میگوید: حقّا که شما بندگان همه دوزخ خواهید دید به عَیْنَ الْیَقِینِ دیدنى بى‏گمان و بى‏هیچ شک. همانست که آنجا گفت: وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها مؤمن بیند بر گذرگاه، کافر ببند و او را قرارگاه. مصطفى (ص) گفت:«خیر ما القى فی‏ القلب الیقین و الیقین الایمان کلّه و انّ اللَّه تعالى بقسطه و عدله جعل الرّوح و الفرح فی الیقین و الرّضا و جعل الهمّ و الحزن فی الشّکّ و السّخط.»
گفتا: بهترین تخمى که در سینه مؤمن ریختند تخم یقین است. و همگى ایمان یقین است. و یقین ایمان را حصنى حصین است، و مؤمن را حبلى متین است. و حقّ جلّ جلاله باجمال لطف و کمال کرم بفضل بى‏میل و عدل بى‏جور و لطف بى‏علّت هر چه روح و راحت بود و امن و فراغت بود، و شادى و طرب بود، همه در یمین یقین و روضه رضا تعبیه کرد.
باز بحکم بى‏غرض و علم بى‏تهمت هر چه اندوه و نکبت بود و رنج و محنت، همه در شکّ و ناپسند تعبیه کرد. و گفته‏اند که: یقین را سه رکن است: «عِلْمَ الْیَقِینِ» و عَیْنَ الْیَقِینِ و حقّ الیقین. عِلْمَ الْیَقِینِ بسینه فرو آید عَیْنَ الْیَقِینِ بسر فرو آید. حقّ الیقین بجان فرو آید. عِلْمَ الْیَقِینِ تقریر ایمان کند. عَیْنَ الْیَقِینِ اخلاص را نشان دهد. حقّ الیقین با حقّ معرفت افکند. طوبى کسى را که در عالم عِلْمَ الْیَقِینِ قدم دارد. زلفى کسى را که از عیان عَیْنَ الْیَقِینِ اثرى بیند. حسنى کسى را که از حقیقت حقّ الیقین خبرى یابد.
رشیدالدین میبدی : ۱۰۵- سورة الفیل- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم غنیّ من اطاعه اغناه و من خالفه اضاعه و اقماه، اسم عزیز من وافقه رقّاه الى الرّتبة العلیاء، و من خالفه القاه فی المحنة الکبرى.
نام خداوندى عظیم. جبّار نامدار کریم، قهّار کردگار حکیم. خداوندى که رقم قلم قضاء او بهیچ آب منسوخ نگردد. جبّارى که تیر تقدیر او بسپر هیچ آفریده مندفع نشود، کریمى که فضل عمیم او در هیچ معیار نگنجد، رحیمى که احسان قدیم او هیچ میزان نسنجد. خاطر اگر چه هادى و داهى بود در لمعات انوار سبحات جلال او گمراه شود. شکر اگر چه با طول و عرض بود، در فضل و احسان و طول و امتنان او کوتاه گردد. عقل اگر چه کامل و وافر بود، در دریاى علم او غریق گردد. وهم و فهم اگر چه با حدّت و فطنت بود، در انوار جلال و جمال او حریق شود.
پیر طریقت قدّس روحه، بدین معنى سخنى مختصر باشارت گفته بس نغز و بس عجب. گفت: از جمال و جلال دوست کسى لذّت یابد کش دیده بازست، مصحوب لم یزل با صاحب لم یکن بد سازست.
قوله تعالى: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ اى محمد ننگرى و نه بینى تو اصحاب فیل را که با ایشان چه کردیم، و ایشان را چون کشتیم، و دمار از ایشان چون بر آوردیم؟ قومى بودند بر پشت حیوان کوه هیکل موج پیکر قصد خانه ما کردند و بر عدّت و ساز و آلت خود اعتماد کردند، تا ما از خزائن قهر خود مرغکى چند ضعیف فرستادیم تا ایشان را هلاک کردند. و آتش قهر و سیاست ما در ایشان زدند که: وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ ما آن قهّار و جبّاریم که هر که را خواهیم بهر چه خواهیم قهر کنیم. نمرود لعین را پشه‏اى فرستیم تا سزاى وى در کنار وى نهد. فرعون طاغى را که دعوى خدایى کرد و ساحران با سحر عظیم جمع کرد، پاره‏اى چوب از حضرت خود فرستادیم تا قدر ایشان با ایشان نمود. اى محمد آن صنادید قریش و رؤساء کفر که قصد هلاک تو کردند و ترا از وطن خود بتاختند و بر اندیشه هلاک کردن تو بر پى تو بیرون آمدند و تو با صدّیق در آن غار غیرت رفته، نبینى که ما عنکبوتى ضعیف را بشحنگى تو چون فرستادیم؟
تا دست دعاوى و اباطیل ایشان فرو بست! ما آن خداوندیم که در راه ما عنکبوتى شحنگى کند، مرغى مبارزى کند، پشه‏اى سپاه سالارى کند، غارى راز دارى کند، عصائى در صحرایى اژدهایى کند، آبى فرمانبردارى کند، آتشى مونسى کند، درختى سبز مشعله دارى کند، سگى عاشقى کند، مورى مذکّرى کند، سنگى مسبّحى کند، کس را با قهر ما تاوستن نیست و از عذاب و عقاب ما رهایى جستن نیست. دور افتادند و غلط پنداشتند اصحاب فیل که قصد تخریب خانه ما کردند، خانه‏اى که طراز اضافت بیت اللَّه بر آستین اعزاز او کشیده، از سنگ بر آورده، لیکن مغناطیس دلهاى مؤمنان ساخته! ابراهیم و اسماعیل را گفتیم که: مرا خانه‏اى بنا کنید بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ از مشتى سنگ خاره، از یک جانب او برّ بى‏نهایت و از یک جانب او بحر بى‏غایت. اگر خانه‏اى بودى از یاقوت و لعل و زبرجد یا در میان بساطین و ریاض و انهار و اشجار بودى، اگر کسى بوى میل کردى عجب نبودى، عجب آنست که مشتى سنگ بر هم نهاد و بادیه مردم خوار راه وى ساخته و صد هزار اعرابى جلف سخت دل بى‏رحمت بر راه وى نشانده و آن گه آتش عشق عشّاق هر روز تیزتر! گویى آن کعبه شمعیست افروخته و حاجیان پروانه‏اند بى‏صبر گشته، از هزار فرسنگ مى‏شتابند و پروانه وار خویشتن را درو مى‏سوزند، و ایشان که بعذرى ازو باز مانده‏اند و در آرزوى جوار و طواف او بگداخته‏اند این نوحه همى کنند:
گر کعبه وصل تو کنند بر ما ناز
از بادیه هجر که مان دارد باز؟
ما مى‏گردیم در بیابان نیاز
کز دور روا بود سوى کعبه نماز!
رشیدالدین میبدی : ۱۱۰- سورة النصر- المدنیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ چون یارى اللَّه بتو رسد وَ الْفَتْحُ (۱) و گشاد.
وَ رَأَیْتَ النَّاسَ و مردمان را بینى یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ که در دین خداى مى‏آیند أَفْواجاً (۲) جوقاجوق، گروه گروه.
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بستاى خداوند خویش را.
وَ اسْتَغْفِرْهُ و آمرزش خواه ازو إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً (۳) که او خداوند توبه پذیر است.
رشیدالدین میبدی : ۱۱۰- سورة النصر- المدنیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کشف الکروب، «بسم اللَّه» ستر العیوب، «بسم اللَّه» «غفر الذنوب».
گفتار «بسم اللَّه» دل را پر نور کند، سرّ را مسرور کند، طاعت را مبرور کند، گناه را مغفور کند. هر کرا در دل و بر زبان نام اللَّه نقش بود، اگر چه در آب و در آتش بود، عیش او با نام اللَّه خوش بود. عزیز بنده‏اى که در دل وى شوق اللَّه بود، بزرگوار بنده‏اى که بر زبان وى ذکر اللَّه بود. بزرگان دین چنین گفته‏اند: من انس الیوم بکلامه انس غدا بسلامه. هر کرا درین سراى راحت کلام اوست، فردا در بهشت او را لذّت سلام اوست. یکى از بزرگان دین در مناجات گفته: الهى هر چه مرا از دنیا نصیب است، بکافران ده و آنچه مرا از عقبى نصیب است، بمؤمنان ده. مرا درین جهان یاد و نام تو بس، و در آن جهان دیدار و سلام تو بس! قوله إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ چون این سوره از آسمان فرو آمد، رسول خدا (ص) گفت: «یا جبرئیل نعیت الىّ نفسى»!
این سوره از وفات ما خبر میدهد، که راه فنا مى‏بباید رفت، و شربت زهر مرگ مى‏بباید چشید و در خاک لحد مى‏بباید خفت! جبرئیل گفت: اى سیّد آن جهان ترا به از این جهان و جوار حقّ ترا به از دیدار خلق! اى سیّد، هر چند که راه بدو فناست، امّا فنا طریق بقا است و بقا وسیله لقا است.
اى جوانمرد اگر در کلّ کون با کسى مسامحه‏اى رفتى درین مرگ، آن کس جز مصطفى عربى نبودى! هر چند درّ یتیم بود آن سیّد (ص) از صدف قدرت بر آمده، آفتابى روشن بود از فلک اقبال بتافته، آسمان و زمین بدو آراسته با این همه کرامت او را گفتند: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»! اى سیّد قدم در این سراى آدم نهادى، عالم کون زیر قدم آوردى. باز آى بحضرت که عالم ابد روشن بتو است. صعید قیامت در انتظار شفاعت تو است جمال فردوسیان عاشق چهره جمال تو است. آستان حضرت ما مشتاق قدم معرفت تو است. اى سیّد: هر چه در آفرینش حلقه درگاه ما مى‏کوبند، و تا تو نیایى یکى را جواب نیست و هیچکس را بار نیست. اى جوانمرد، بوفات او پشت جبرئیل بشکست، بنا دیدن او دین اسلام خون گریست، بمفارقت او ایمان بماتم بنشست. آن روز که بیمارى در سینه او بکوفت، ایوان کلمه لا اله الّا اللَّه بلرزید. و چه عجب؟! سعد معاذ یکى از چاکران حضرت وى بود، چون از دنیا برفت، حضرت نبوّت (ص) این خبر باز داد که: «اهتزّ العرش لموت سعد بن معاذ».
بموت سعد معاذ عرش رحمان بلرزید! پس نگاه کن تا با فراق سیّد حال چگونه باشد؟! آخرتر نظر وى بصحابه آن بود که سیّد (ص) از حجره بیرون آمد، باطنش همه درد گرفته، رخسارش زرد گشته، تن ضعیف و نحیف شده، یک دست بر کتف على (ع) نهاده، و دیگر دست بر دوش فضل، از حجره بمسجد آمد دو رکعت نماز کرد، پشت بمحراب باز نهاد، روى بیاران کرد، از دیده او آب روان گشت. صحابه دانستند که سیّد (ص) وداع خواهد کرد، و آن دیدار باز پسین است، که نیز جمال او نخواهند دید. سخن ملیح او نخواهند شنید. محراب از او جدا خواهد ماند. جهان از رفتن وى تاریک خواهد شد. جبرئیل نیز بسفارت نیاید. رضوان نیز ببشارت نیاید. سیّد (ص) از حجره بخاک خواهد رفت و از زبر منبر در لحد خواهد خفت. اى دریغا که آن جمال پر کمال که سلوت اندوهگنان و آرام دل ممتحنان بود در خاک خواهد شد، و خاک بر سر ما خواهد نشست. ما خبر آسمان نیز از که پرسیم؟ درمان درد هجران از که جوییم؟ اندیشه دل با که گوئیم؟ همچنین خروش صحابه در مسجد افتاده و گرد نومیدى بر رخسارها نشسته، و چراغ شادى در سینه‏ها فرو مرده، انفاس همگنان آوه و آه شده، همه گوش فرا داشته تا سیّد (ص) چه گوید؟ سیّد بلفظ شیرین و سخن پر آفرین گفت: «اى یاران من، اى عزیزان و اى غریبان، اى مهاجر و انصار، بدرود باشید که عمر ما را نهایت آمد و حساب ما فذلک شد، و دیدار ما با قیامت افتاد. شما را بدرود میکنم و همه امّت را که هستند و خواهند بود بدرود میکنم. سلام من بهمه امّت رسانید و بگوئید: که ما را آرزوى دیدار شما بود، لیکن اجل کمین بگشاد و مرگ شبیخون آورد، از حضرت آمدیم و باز بحضرت رفتیم، سنّت من نگاه دارید. فریضه حقّ بگزارید، نماز نگاه دارید، بندگان را نیکو دارید، یتیمان را بنوازید همه را بدرود کردم، همه را بخدا سپردم. خداوندا همه را بتو سپردم، به بو بکر و عمر و عثمان و على (ع) نمى‏سپارم. آدم بفرزند سپرد. موسى ببرادر سپرد. خداوندا من همه را بتو مى‏سپارم. نگاه دارشان تو باش، و در حمایت و رعایت خودشان بدار».
تمامى قصّه وفات در سورة الانبیاء شرح داده‏ایم.
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ. این «نصر» «و فتح» همانست که آنجا گفت: نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ بر لسان اشارت، بر ذوق اهل فهم، «نصر» نصرت دلست بر سپاه نفس. و «فتح» گشاد شهرستان بشریّت است بسپاه حقیقت. و این نصرت در خزانه حکمت است. و مفتاح این «فتح» در خزانه مشیّت. تا هر دستى بدو نرسد. دستى که بدو رسد، دست سعادتست که در آستین خرقه بشریّت نبود، ساعد این دست از ایمان بود. بازو از توحید، انگشتان از معرفت. آن گه این دست بهر جاى که کشیده گردد این مقرعه در پیش مى‏زند که: جاءَ نَصْرُ اللَّهِ حسین منصور را گفتند: دست دعا درازتر یا دست عبادت؟ گفت: نه این و نه آن. اگر دست دعا است تا بدامن نصیب بیش نرسد، و آن شرک راه مردان است. و اگر دست عبادتست تا بدامن تکلیف شرعى و شرطى بیش نرسد، و آن دهلیز سراى ایمان است. دستى که از آفرینش برتر رسد. آن دست سعادتست در سرا پرده عنایت متوارى، تا خود کى برون آید و دست بر که نهد؟! شبلى گفت: ما در حال خویش فرو ماندیم، گاه باشد که بیک موى دیده خویش کونین از جاى برداریم، و گاه بود که چندان طاقت نماند که یک موى خویش را حمّالى کنیم. حسین منصور او را گفت: آن حال که کونین را بیک موى از جاى بردارى، برداشته عنایت باشى و آن ساعت که یک موى خویش را حمّالى نتوانى کرد، از دست عنایت در افتاده باشى و صورت و صفت درهم شکسته.
رشیدالدین میبدی : ۱۱۲- سورة الاخلاص- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم من وجوده الازل و ثبوته الابد، لم یسبقه وقت و لم یحط بجلاله امد، خلق السّماء بلا عمد و وضع المهاد بلا اود، شکر من اطاعه و من عبد و قبل من اراده و من قصد. العالم بخفیّات کل احد، رکع او سجد، قام أو قعد، الحد او وحّد، غوث اللّهیف و کهف الضّعیف و للعاصین سند، عون الاسیر و ظهر الفقیر و منجز کلّ ما وعد، و احد لا من عدد، فرد وتر لم یسبقه والد و لم یتعقّبه ولد، و هو القیوم «الصّمد». لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.
نام خداوندى یگانه یکتا، در ذات یکتا و در صفات بى‏همتا، از عیبها جدا و خداوندى را سزا، عظمتش ازار و کبریا ردا فردى و ترى جمیلى جلیلى نه چون ما، رحمانى رحیمى علّامى علیمى راننده احکام و قضا، ستّارى غفّارى جبّارى قهّارى بزرگوارى بى چند و بى چرا مجیدى دیّانى حمیدى مهربانى بنده نوازى کار سازى مستحقّ هر ثنا. احسان او قدیم، فرمان او عزیز، پیمان او لطیف. ملک او بى زوال و بى فنا، پاک از عیب، دور از وهم. بیرون از قیاس، موصوف بصفات معروف باسماء.
بر چهره خوب تو فشاندیم ثنا
جان و دل و دیده هر سه کردیم فدا
در هر چه کنى، ز دل بدادیم رضا
حکمى که کنى و گر بجانست، روا.
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اى محمد! بیگانگان از تو نسب ما مى‏پرسند، بگو: اللَّهُ أَحَدٌ «اللَّه» است آن یگانه یکتا، در ذات و صفات یکتا، در عزّت و قدرت یکتا، در الوهیّت و ربوبیّت یکتا، در ازل و در ابد یکتا، خدایى را سزا و بخداگارى دانا. کریمست و مهربان، لطیف و رحیم و نیک خدا، عالم سرّ و نجوى، دارنده افق اعلى، آفریدگار عرش و ثرى، قریب بهر آشنا، و مستحقّ هر ثنا، در دل دوستانش نور عنایت پیدا، از چشمها نهان و بصنع آشکارا.
اى دور ز چشم، با دلم یک جایى
پیدا بدلى، ز چشم ناپیدایى!
اللَّهُ الصَّمَدُ الّذى یصمد الیه فی الحوائج، و یفزع الیه فی النّوائب. صمد اوست که بندگان را حاجت و نیاز بدوست. امید عاصیان و مفلسان بفضل اوست. درمان بلاها از کرم اوست، درویشان را شادى بجلال و جمال اوست. مبارک آن کس که مونسش نام اوست، عزیز آن کس که بهره‏اش یاد اوست، شاد آن دل که در بند اوست، پاک آن زبان که در ذکر اوست. خوش عیش آنکه روزگارش در مهر و محبّت اوست. یکى ببهشت نازد، یکى بدوست و دوست بهره اوست که همّتش همه اوست.
چشمى دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش است تا دوست دروست‏
از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجاى دیده، یا دیده خود اوست‏
و یقال: «الصّمد» الّذى تقدّس عن احاطة علم المخلوقین به او ادراک بصرهم او اشراف معارفهم. «صمد» اوست که عقلها متحیّر آمد در جلال او، خردها سراسیمه گشت در جمال او، فهمها عاجز شد از ادراک سرّ او، اندیشه‏ها زیر و زبر گشت از امر او. جگرها خون شد در قهر او، دلها بگداخت در شناخت او.
پیر طریقت گفت: الاغیار فی وجوده فقد و الرّسوم و الاطلال عند شهود حقه محو. وجودى که حدودش بعدم باز شود، آن وجود مجاز گویند نه وجود حقیقت.
اى مسکین آیت عدم خود از لوح قدم بر خوان و رایت نیستى خود در عالم هستى او بزن، در مشاهده شاهد قدم مدهوش شو و از هوش خود بیهوش شو، در رکوع و سجود خود را هستى بنه، و در وجود جلال حقیقت خرقه وجود مجازى بدر و با او بگوى:
چون با خودم از عدم کم ام کم
چون با تو بوم همه جهانم‏
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند که رایگان گرانم.
گفته‏اند: این سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ هر آیتى تفسیر آیت پیش است، چون گویند: من «هو» او کیست؟ تو گویى: «احد» چون گویند: «احد» کیست؟ تو گویى: «صمد»، چون گویند: «صمد» کیست؟ تو گویى: الّذى لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ.
چون گویند: لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ کیست؟ تو گویى: الّذى لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. و یقال: کاشف الاسرار بقوله: «هو»، و کاشف الارواح بقوله: «اللَّه»، و کاشف القلوب بقوله: «احد»، و کاشف نفوس المؤمنین بباقى السّورة. و یقال: کاشف الوالهین بقوله: «هو» و الموحّدین بقوله: «اللَّه» و العارفین بقوله: «احد» و العلماء بقوله: «الصّمد» و العقلاء بقوله: لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.
اى محمد والهان را بگوى: «هو» ایشان را رمز و اشارت کفایت باشد، نام و صفت مگوى که ایشان اصحاب غیرت‏اند، نتوانند دید و شنید که کسى نام و صفت دوست برد ور همه دل و دیده و زبان ایشان باشد، این چنانست که گویند:
در عشق توام کار بدانجاى رسید
کز دیده خود دریغم آید رخ تو!
با عارفان بگوى: «اللَّه»! ایشان قدم بر بساط تفرید دارند، در نام «اللَّه» چنان مستغرق شده‏اند که پرواى نفى دیگرى ندارند. با موحّدان بگوى که: «احد» که جان ایشان را مدد از نور توحید است و روح روح ایشان بیافت توحیدست. با عالمان بگوى که: اللَّهُ الصَّمَدُ ایشان رخت نیاز بدرگاه صمدیّت ذو الجلال افکنده‏اند بى تحفه‏اى باز نگردند. با عاقلان بگوى: لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ شما که عقل دارید، بارى دریابید و بدانید که او را زن و فرزند نیست، خویش و پیوند نیست، مثل و مانند نیست، لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. اى محمد من ترا حبیب خواندم و معنى محبّت موافقت است و دوست را در همه احوال نیابت داشتن. اى محمد چون دشمن ترا بد گوید، من جواب دهم، چون مرا بد گوید، تو نیز جواب ده و حقّ محبّت در معنى موافقت بگزار. عقبه کافر ترا شاعر گفت، من جواب دادم از بهر تو و نیابت داشت تو که: وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ. چون مرا ناسزا گوید، تو جواب ده که: هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. حارث ترا کاهن گفت، من جواب دادم که: «ما هو بقول کاهن». چون معطّل مرا تعطیل گوید، تو جواب ده که: اللَّهُ الصَّمَدُ. ولید مغیره ترا ساحر گفت که: «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ»، من جواب دادم به تهدید که: «سَأُصْلِیهِ سَقَرَ». تو نیز چون ترسا مرا زن و فرزند گوید، جواب ده: لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. بو لهب ترا گفت: تبّا لک. من جواب دادم که: تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ. تو نیز اگر مغان مرا همتا و همسر گویند، جواب ده که: لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.
رشیدالدین میبدی : ۱۱۳- سورة- الفلق- مدنیة و قیل مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
قُلْ بگو: أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (۱) فریاد میخواهم بخداوند همه آفریده.
مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ (۲) از بد هر چه بیافرید.
مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ (۳) و از بد شب که در آید.
وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ (۴) و از بد دمندگان در گره‏ها.
وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (۵) و از بد آن بد چشم بد نیّت بد خواه که بد خواهد یا ببد نگرد.
رشیدالدین میبدی : ۱۱۳- سورة- الفلق- مدنیة و قیل مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» الذى خلق الانسان من علق و ابدى الصّباح من الفلق، و انشأ السّماوات طبقا فوق طبق. لا مغلق لما فتح و لا فاتح لما اغلق، اودع ادراک البصر فی الحدق، و رکب الکلام فی اللّسان و انطق. ربّ الضّیاء و الشّفق، و اللیل و ما وسق. و القمر اذا اتسق.
نام خداوندى که طوق یادش در رقاب احباب است و اشباح مریدان زیر سطوات عزّش خرابست، بس جگرها که در آتش دوستى او کبابست، بسا عزیزا که بدل مى‏سوزد و بتن در عذابست، بسا مشتاقا که در بادیه طلب در آرزوى قطره‏اى آبست، چون پنداشت که رسید، بدانست که آنچه دید سرابست!
منزلگه عشق تو دل احبابست
در قصّه عشق تو هزاران بابست.
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ راه عامّه بندگان آنست که پیوسته از شرّ بدان و کید کائدان و حسد حاسدان و بد افتاد جهان استعاذت مى‏کنند بخداوند جهانیان، بحکم ظاهر این سوره. ازینجا گفت مصطفى (ص): «تعوّذوا باللّه من جهد البلاء و درک الشّقاء و سوء القضاء و شماتة الاعداء».
و کان (ص) یقول: «اللّهمّ انّى اعوذ بک من العجز و الکسل و الجبن و البخل و الهرم و عذاب القبر، اللّهمّ انّى اعوذ بک من الفقر و القلّة و الذّلّة و اعوذ بک ان اظلم او اظلم و اعوذ بک من الشّقاق و النّفاق و سوء الاخلاق».
اینست طریقه عامّه مومنان: ظاهر شریعت بکار داشتن و هنگام بلاء دست در دعا و تضرّع زدن و از حقّ جلّ جلاله عافیت خواستن. امّا راه جوانمردان طریقت و ارباب حقیقت تسلیم و رضاست و الیه الاشارة بقوله: «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» و یقال: دع التّدبیر الى من خلقک تسترح. تدبیر کار با خداوندگار گذار، تصرّف در آفریده آفریدگار را مسلّم دار، از راه اعتراض برخیز، تعرّض و فضول مکن، از درگاه او معرض مباش، او را وکیل و کفیل و کارساز خود دان، تا این فرمان را ممتثل باشى که: «فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا» هر دل که در او تسلیم و رضا جمع شد، بنقد آن تن قرین سلامت گشت، و آن سینه دست از آفات بشریّت مسلّم شد، تسلیم درجه ذبیح و خلیل است (ع). خلیل را خطاب آمد که «اسلم». جواب داد که: «اسلمت» پسر از پدر نشان تسلیم دید، بتعلیم پدر لباس تسلیم پوشید قرآن مجید از تسلیم پدر و پسر خبر داد که: «فَلَمَّا أَسْلَما» تسلیم درین جهان مسمار دین است و در آن جهان مفتاح دار السّلام. رضا آنست که بنده‏اى بر پسند باشى و بهر چه رود خرسند باشى و منتظر قضاى خداوند باشى، و تسلیم آنست که کار آفریده بآفریدگار باز گذارى.
خود تن بقضا در ده و خود سرکش باش
جز آن نبود که تو نخواهى، خوش باش!
رشیدالدین میبدی : ۱۱۴- سورة الناس- مدنیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
مَلِکِ النَّاسِ (۲) پادشاه مردمان.
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (۱) بگو فریاد خواهم بخداى مردمان.
إِلهِ النَّاسِ (۳) خداوند مردمان.
مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ از بد دیو وسواس نام الْخَنَّاسِ (۴) که باز ایستد و باز پس شود از دل ذاکران.
الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ او که وساوس مى‏افکند در دلهاى مردمان.
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (۶) از پریان و مردمان.