عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
جامی : دفتر اول
بخش ۱۵۸ - در بیان آنکه مدح اهل بیت رسول صلی الله علیه و علی آله و سلم در حقیقت مدح مادح است به محبت و مناسبت با ایشان
مادح اهل بیت در معنی
مدحت خویشتن کند یعنی
مؤمنم موقنم خدای شناس
وز خدایم بود امید و هراس
از کجی ها در اعتقادم پاک
نیست از طعن کج نهادم باک
دوستدار رسول و آل ویم
دشمن خصم بد خصال ویم
جوهر من ز کان ایشان است
رخت من از دکان ایشان است
همچو سلمان شدم ز اهل البیت
گشت روشن چراغ من زان زیت
انا مولی لهم و مولی القوم
کان منهم و لا أخاف اللوم
مست عشقند عاشقان دائم
لایخافون لومت اللائم
چون بود عشق صادقان درسم
کی ز کید منافقان ترسم
این نه رفض است محض ایمان است
رسم معروف اهل عرفان است
رفض اگر هست حب آل نبی
رفض فرض است بر ذکی و غبی
لوکان رفضا حب آل محمد
فلیشهد الثقلان انی رافضی
شافعی آن که سنت نبوی
ز اجتهاد قویم اوست قوی
به زبان فصیح و لفظ متین
گفت در طی شعر سحر آیین
گر بود رفض حب آل رسول
یا تولا به خاندان بتول
گو گوا باش آدمی و پری
که شدم من ز غیر رفض بری
کیش من رفض و دین من رفض است
رفع من رفض و مابقی خفض است
مدحت خویشتن کند یعنی
مؤمنم موقنم خدای شناس
وز خدایم بود امید و هراس
از کجی ها در اعتقادم پاک
نیست از طعن کج نهادم باک
دوستدار رسول و آل ویم
دشمن خصم بد خصال ویم
جوهر من ز کان ایشان است
رخت من از دکان ایشان است
همچو سلمان شدم ز اهل البیت
گشت روشن چراغ من زان زیت
انا مولی لهم و مولی القوم
کان منهم و لا أخاف اللوم
مست عشقند عاشقان دائم
لایخافون لومت اللائم
چون بود عشق صادقان درسم
کی ز کید منافقان ترسم
این نه رفض است محض ایمان است
رسم معروف اهل عرفان است
رفض اگر هست حب آل نبی
رفض فرض است بر ذکی و غبی
لوکان رفضا حب آل محمد
فلیشهد الثقلان انی رافضی
شافعی آن که سنت نبوی
ز اجتهاد قویم اوست قوی
به زبان فصیح و لفظ متین
گفت در طی شعر سحر آیین
گر بود رفض حب آل رسول
یا تولا به خاندان بتول
گو گوا باش آدمی و پری
که شدم من ز غیر رفض بری
کیش من رفض و دین من رفض است
رفع من رفض و مابقی خفض است
جامی : دفتر اول
بخش ۱۶۰ - در تفسیر قوله تعالی: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
معنی انما یرید الله
آن بود پیش عارف آگاه
که خدا را ز لوث رجس و فساد
هست تطهیر اهل بیت مراد
نیست پوشیده بر اولوالأفهام
که بود رجس بدترین آثام
چون بود رجس زلت و عصیان
نیست تطهیر آن بجز غفران
پس همه اهل بیت مغفورند
وز عقوبات آخرت دورند
از گنه چون بریست ذمتشان
نتوان بهر آن مذمتشان
از معاصی مدارشان معصوم
وز ذمایم مسازشان مذموم
از یکی گر جریمه ای دانی
کش نهفتن به شرع نتوانی
بر وی احکام شرع اجرا کن
زانچه مشروع نی تبرا کن
به طبیعت مکن در آن مدخل
دین خود را بدان مکن مختل
ور شود با یکی ز صحبت نبی
در مقام جفا و بی ادبی
زان حکایت به لطف منعش کن
با وی از حکم شرع گوی سخن
لب به گفتار ناسزا مگشای
ناسزا را به ناسزا مزدای
به تعصب مگوی دشنامش
جز به حسن ادب مبر نامش
چه عجب کز وی آن کلام فضول
در گذارند بهر روح رسول
تو مؤاخذ شوی به آن هذیان
که تو را یافت بر زبان جریان
اهل بیت طهارتند اینها
نور چشم بصارتند اینها
اختر برج شرع و ایمانند
گوهر درج صدق و احسانند
بهره مندند از نبی و نبیه
کالولد گفته اند سر ابیه
همه جزوند زان چراغ سبل
هست در جزو شمه ای از کل
آید آن شمه مایه تأثیر
جزو همچون مس است و آن اکسیر
چون ز اکسیر رو نماید اثر
مس اگر کوهاست گردد زر
گشته ز اکسیر زر ناب این مس
گر چه مس می نماید اندر حس
پیش حس مس و پیش عقل زر است
پیش آن سنگ و پیش این گهر است
مکن از حس زر و گهر را رد
که اغالیط حس ندارد حد
گر زر ناب از مس آلاید
قیمت زر ازان نفرساید
رنگ مس نیست بر رخ زر غش
بهر بیگانگان بود روکش
آن بود غش که زرگر قلاب
مس نماید به صورت زر ناب
تا بدان ابلهی فریب خورد
گیرد آن مس قلب و زر شمرد
آن بود پیش عارف آگاه
که خدا را ز لوث رجس و فساد
هست تطهیر اهل بیت مراد
نیست پوشیده بر اولوالأفهام
که بود رجس بدترین آثام
چون بود رجس زلت و عصیان
نیست تطهیر آن بجز غفران
پس همه اهل بیت مغفورند
وز عقوبات آخرت دورند
از گنه چون بریست ذمتشان
نتوان بهر آن مذمتشان
از معاصی مدارشان معصوم
وز ذمایم مسازشان مذموم
از یکی گر جریمه ای دانی
کش نهفتن به شرع نتوانی
بر وی احکام شرع اجرا کن
زانچه مشروع نی تبرا کن
به طبیعت مکن در آن مدخل
دین خود را بدان مکن مختل
ور شود با یکی ز صحبت نبی
در مقام جفا و بی ادبی
زان حکایت به لطف منعش کن
با وی از حکم شرع گوی سخن
لب به گفتار ناسزا مگشای
ناسزا را به ناسزا مزدای
به تعصب مگوی دشنامش
جز به حسن ادب مبر نامش
چه عجب کز وی آن کلام فضول
در گذارند بهر روح رسول
تو مؤاخذ شوی به آن هذیان
که تو را یافت بر زبان جریان
اهل بیت طهارتند اینها
نور چشم بصارتند اینها
اختر برج شرع و ایمانند
گوهر درج صدق و احسانند
بهره مندند از نبی و نبیه
کالولد گفته اند سر ابیه
همه جزوند زان چراغ سبل
هست در جزو شمه ای از کل
آید آن شمه مایه تأثیر
جزو همچون مس است و آن اکسیر
چون ز اکسیر رو نماید اثر
مس اگر کوهاست گردد زر
گشته ز اکسیر زر ناب این مس
گر چه مس می نماید اندر حس
پیش حس مس و پیش عقل زر است
پیش آن سنگ و پیش این گهر است
مکن از حس زر و گهر را رد
که اغالیط حس ندارد حد
گر زر ناب از مس آلاید
قیمت زر ازان نفرساید
رنگ مس نیست بر رخ زر غش
بهر بیگانگان بود روکش
آن بود غش که زرگر قلاب
مس نماید به صورت زر ناب
تا بدان ابلهی فریب خورد
گیرد آن مس قلب و زر شمرد
جامی : دفتر اول
بخش ۱۷۳ - در بیان سر فضیلت نماز جماعت بر نماز منفرد
بنگر در نماز وقت عمل
که جماعت در او بود افضل
زانکه از اجتماع قوم و امام
می شود نشئه نماز تمام
یکی از قوم اگر بود ز غرور
در نمازش ز سهو و لهو قصور
باشد از رای همت عالی
دیگری را نماز ازان خالی
ور یکی باشد را شرایط و ارکان
نبود بی تفاوت و نقصان
دیگری هم بود که آن اعمال
کرده باشد ادا به وجه کمال
ور یکی را بود قیام و رکوع
خالی از هیئت خشوع و خضوع
دیگری خاشع آنچنان باشد
که در احوال او عیان باشد
ور یکی زان میان پریشان دل
باشد از فکرهای بی حاصل
دیگری از خیال دور بود
غرق جمعیت و حضور بود
یک نماز از همه شود حاصل
که به میزان دین بود کامل
کامل ار نبود آن بود بی شک
که بود بیش فضلش از هر یک
اثر آن به همگنان برسد
چون اثرهای فیض جان به جسد
همه زان فیض زندگی یابد
ذوق آداب بندگی یابند
شود از همدلی و همکاری
ذوق هر یک به دیگران ساری
پیش روشندلان نیک خصال
هست روشن سرایت احوال
که جماعت در او بود افضل
زانکه از اجتماع قوم و امام
می شود نشئه نماز تمام
یکی از قوم اگر بود ز غرور
در نمازش ز سهو و لهو قصور
باشد از رای همت عالی
دیگری را نماز ازان خالی
ور یکی باشد را شرایط و ارکان
نبود بی تفاوت و نقصان
دیگری هم بود که آن اعمال
کرده باشد ادا به وجه کمال
ور یکی را بود قیام و رکوع
خالی از هیئت خشوع و خضوع
دیگری خاشع آنچنان باشد
که در احوال او عیان باشد
ور یکی زان میان پریشان دل
باشد از فکرهای بی حاصل
دیگری از خیال دور بود
غرق جمعیت و حضور بود
یک نماز از همه شود حاصل
که به میزان دین بود کامل
کامل ار نبود آن بود بی شک
که بود بیش فضلش از هر یک
اثر آن به همگنان برسد
چون اثرهای فیض جان به جسد
همه زان فیض زندگی یابد
ذوق آداب بندگی یابند
شود از همدلی و همکاری
ذوق هر یک به دیگران ساری
پیش روشندلان نیک خصال
هست روشن سرایت احوال
جامی : اعتقادنامه
بخش ۱ - آغاز
بعد حمد خدا و نعت رسول
بشنو این نکته را به سمع قبول
که نخستین فریضه بر عاقل
عاقلی کز بلوغ شد کامل
نیست بیرون از اینکه بپذیرد
در دل و جان خویشتن گیرد
بعد ازان بی تردد و انکار
به زبان هم زند دم اقرار
کافریننده ایست آدم را
بلکه ذرات جمله عالم را
کز عدمشان ره وجود نمود
جاودان هست و بود و خواهد بود
هست بی تهمت شمار یکی
نیست اندر یگانگیش شکی
کرد بعث محمد عربی
تا بود خلق را رسول و نبی
هر که ثابت شود به قول ثقات
که محمد علیه الف صلات
داد ما را خبر به موجب آن
واجب آید به آن ز ما ایمان
این بود مجمل سخن بی قیل
شرح آن گوش کن علی التفصیل
بشنو این نکته را به سمع قبول
که نخستین فریضه بر عاقل
عاقلی کز بلوغ شد کامل
نیست بیرون از اینکه بپذیرد
در دل و جان خویشتن گیرد
بعد ازان بی تردد و انکار
به زبان هم زند دم اقرار
کافریننده ایست آدم را
بلکه ذرات جمله عالم را
کز عدمشان ره وجود نمود
جاودان هست و بود و خواهد بود
هست بی تهمت شمار یکی
نیست اندر یگانگیش شکی
کرد بعث محمد عربی
تا بود خلق را رسول و نبی
هر که ثابت شود به قول ثقات
که محمد علیه الف صلات
داد ما را خبر به موجب آن
واجب آید به آن ز ما ایمان
این بود مجمل سخن بی قیل
شرح آن گوش کن علی التفصیل
جامی : اعتقادنامه
بخش ۲ - فی وجوده سبحانه و تعالی
هر که را عقل خرده بین باشد
پیش وی این سخن یقین باشد
کاسمان و زمین و هر چه در او
باشد از جسم و جان چه کهنه چه نو
نیست آن را ز صانعی چاره
که بود فیض بخش همواره
خانه بی صنع خانه ساز که دید
نقش بی دست خامه زن که شنید
هر چه آورده سوی هستی پی
یافته هستی و بقا از وی
نه عرض ذات او و نی جوهر
هر چه بندی خیال ازان برتر
همه محتاج او نشیب و فراز
و او مبرا ز احتیاج و نیاز
اول او بود و کاینات نبود
یافت زو جمله کاینات وجود
آخر او ماند و نماند کس
کنه او را جز او نداند کس
از همه در صفات و ذات جدا
لیس شی ء کمثله ابدا
پیش وی این سخن یقین باشد
کاسمان و زمین و هر چه در او
باشد از جسم و جان چه کهنه چه نو
نیست آن را ز صانعی چاره
که بود فیض بخش همواره
خانه بی صنع خانه ساز که دید
نقش بی دست خامه زن که شنید
هر چه آورده سوی هستی پی
یافته هستی و بقا از وی
نه عرض ذات او و نی جوهر
هر چه بندی خیال ازان برتر
همه محتاج او نشیب و فراز
و او مبرا ز احتیاج و نیاز
اول او بود و کاینات نبود
یافت زو جمله کاینات وجود
آخر او ماند و نماند کس
کنه او را جز او نداند کس
از همه در صفات و ذات جدا
لیس شی ء کمثله ابدا
جامی : اعتقادنامه
بخش ۴ - اشارة الی صفاته سبحانه
جامی : اعتقادنامه
بخش ۵ - اشارت به حیات
جامی : اعتقادنامه
بخش ۹ - اشارت به سمع و بصر
جامی : اعتقادنامه
بخش ۱۰ - اشارت به کلام
جامی : اعتقادنامه
بخش ۱۱ - اشارة الی افعاله سبحانه
جامی : اعتقادنامه
بخش ۱۳ - اشارة الی الایمان بالانبیاء علیهم السلام
انبیا برگزیدگان حق اند
برده از کل ما خلق سبق اند
بر سوای خود از بنی آدم
فضل دارند بر ملائکه هم
نفس شیطان به قصد جرم و گناه
نتواند زند بر ایشان راه
ور به فرض محال یا نادر
از یکی زلتی شود صادر
پیش ارباب شرع و دین آن هم
مشتمل بر مصالح است و حکم
آدم آن دم که خورد گندم را
تخم می کاشت نسل مردم را
دانه ای را که خورد ازان شجره
شد وجود من و تواش ثمره
برده از کل ما خلق سبق اند
بر سوای خود از بنی آدم
فضل دارند بر ملائکه هم
نفس شیطان به قصد جرم و گناه
نتواند زند بر ایشان راه
ور به فرض محال یا نادر
از یکی زلتی شود صادر
پیش ارباب شرع و دین آن هم
مشتمل بر مصالح است و حکم
آدم آن دم که خورد گندم را
تخم می کاشت نسل مردم را
دانه ای را که خورد ازان شجره
شد وجود من و تواش ثمره
جامی : اعتقادنامه
بخش ۱۴ - اشارة الی افضلیة نبینا صلی الله علیه و سلم
جامی : اعتقادنامه
بخش ۱۷ - اشارة الی معراجه صلی الله علیه و سلم
برد بیدار حق شب از بطحا
به تن او را به مسجد اقصی
کرد از آنجا مقر به پشت براق
متوجه به قطع سبع طباق
بر سماوات یک به یک بگذشت
با همه انبیا ملاقی گشت
دید هنگام عرض خلد و جحیم
هر که بود اندر آن دو جای مقیم
چون شد اطباق آسمان ها طی
ماند در سدره جبرئیل از وی
رفت از آنجا به یاری رفرف
به مقامی ز پیشتر اشرف
بلکه جایی که جا نبود آنجا
محرمی جز خدا نبود آنجا
دیدنی ها بدید آنچه بدید
وانچه بود از شنیدنی بشنید
روی از آنجا به جای خویش آورد
خوابگاهش هنوز ناشده سرد
به تن او را به مسجد اقصی
کرد از آنجا مقر به پشت براق
متوجه به قطع سبع طباق
بر سماوات یک به یک بگذشت
با همه انبیا ملاقی گشت
دید هنگام عرض خلد و جحیم
هر که بود اندر آن دو جای مقیم
چون شد اطباق آسمان ها طی
ماند در سدره جبرئیل از وی
رفت از آنجا به یاری رفرف
به مقامی ز پیشتر اشرف
بلکه جایی که جا نبود آنجا
محرمی جز خدا نبود آنجا
دیدنی ها بدید آنچه بدید
وانچه بود از شنیدنی بشنید
روی از آنجا به جای خویش آورد
خوابگاهش هنوز ناشده سرد
جامی : اعتقادنامه
بخش ۲۳ - اشارت به عذاب قبر و سؤال منکر و نکیر
هر که را زیر خاک شد منزل
دو فرشته به صورتی هایل
پیشش آیند ز ایزد متعال
امتحان را ازو کنند سؤال
که خدای تو و نبی تو کیست
زان همه دین که بود دین تو چیست
گر بگوید جوابشان به صواب
برهد از غم عذاب و عقاب
فسحت قبر او بیفزایند
روزنی در بهشت بگشایند
گردد او را عیان چه صبح و چه شام
که کجا دارد از بهشت مقام
ور نگوید جوابشان در خور
آهنین گرزی آیدش بر سر
ناله او به وقت گرز خوری
بشنود غیر آدمی و پری
آدمی و پری اگر شنوند
همه از خواب و خور نفور شوند
تنگی گورش آنچنان فشرد
که دو پهلوی او ز هم گذرد
بگشایند روزنی ز سقر
که در آن بنگرد به شام و سحر
جای خود را ببیند از دوزخ
آوخ از حالتی چنین آوخ
دو فرشته به صورتی هایل
پیشش آیند ز ایزد متعال
امتحان را ازو کنند سؤال
که خدای تو و نبی تو کیست
زان همه دین که بود دین تو چیست
گر بگوید جوابشان به صواب
برهد از غم عذاب و عقاب
فسحت قبر او بیفزایند
روزنی در بهشت بگشایند
گردد او را عیان چه صبح و چه شام
که کجا دارد از بهشت مقام
ور نگوید جوابشان در خور
آهنین گرزی آیدش بر سر
ناله او به وقت گرز خوری
بشنود غیر آدمی و پری
آدمی و پری اگر شنوند
همه از خواب و خور نفور شوند
تنگی گورش آنچنان فشرد
که دو پهلوی او ز هم گذرد
بگشایند روزنی ز سقر
که در آن بنگرد به شام و سحر
جای خود را ببیند از دوزخ
آوخ از حالتی چنین آوخ
جامی : اعتقادنامه
بخش ۲۴ - اشارت به نفختین
چون شود نوبت جهان آخر
وز قیامت نشانه ها ظاهر
نشود یافت هیچ کس به جهان
کالله الله برآیدش به زبان
مر سرافیل را دهد دستور
حق تعالی که در دمد در صور
زان دمیدن خلایق عالم
همه میرند چون چراغ از دم
عمرها زیر گنبد دوار
نبود از جنس آدمی دیار
بار دیگر ز حق شود مأمور
که کند نفخ صور صاحب صور
در دمد در قوالب و ابدان
به یکی دم زدن هزاران جان
گر چه ابدان بود پراکنده
همچو آتش به دم شود زنده
وز قیامت نشانه ها ظاهر
نشود یافت هیچ کس به جهان
کالله الله برآیدش به زبان
مر سرافیل را دهد دستور
حق تعالی که در دمد در صور
زان دمیدن خلایق عالم
همه میرند چون چراغ از دم
عمرها زیر گنبد دوار
نبود از جنس آدمی دیار
بار دیگر ز حق شود مأمور
که کند نفخ صور صاحب صور
در دمد در قوالب و ابدان
به یکی دم زدن هزاران جان
گر چه ابدان بود پراکنده
همچو آتش به دم شود زنده
جامی : اعتقادنامه
بخش ۲۵ - اشارت به تطایر صحایف
جامی : اعتقادنامه
بخش ۲۷ - اشارت به صراط
چون ز میزان و وزن آن برهند
بر جهنم پلی عجب بنهند
پلی آنسان که از قدم تا فرق
عابر آن بود در آتش غرق
تیز چون تیغ بلکه افزون هم
عرض آن موی بلکه از مو کم
هر که باشد ز مؤمن و کافر
بر سر پل کنندگشان حاضر
هر که کافر بود چو بنهد پای
قعر دوزخ شود مر او را جای
مؤمنان را ز حق رسد تأیید
لیک بر قدر قوت توحید
هر که را بر طریقت نبوی
خود نبوده ست غیر راست روی
دوزخ از نور او کند پرهیز
بگذرد همچو برق خاطف تیز
یا چو مرغ پران و باد وزان
یا چو چیز دیگر فروتر از آن
وان که ضعفی بود در ایمانش
نبود زان گذشتش آسانش
بلکه در رنج آن گذرگه تنگ
باشد او را به قدر ضعف درنگ
لیک یابد خلاصی آخر کار
گر چه بیند مشقت بسیار
بر جهنم پلی عجب بنهند
پلی آنسان که از قدم تا فرق
عابر آن بود در آتش غرق
تیز چون تیغ بلکه افزون هم
عرض آن موی بلکه از مو کم
هر که باشد ز مؤمن و کافر
بر سر پل کنندگشان حاضر
هر که کافر بود چو بنهد پای
قعر دوزخ شود مر او را جای
مؤمنان را ز حق رسد تأیید
لیک بر قدر قوت توحید
هر که را بر طریقت نبوی
خود نبوده ست غیر راست روی
دوزخ از نور او کند پرهیز
بگذرد همچو برق خاطف تیز
یا چو مرغ پران و باد وزان
یا چو چیز دیگر فروتر از آن
وان که ضعفی بود در ایمانش
نبود زان گذشتش آسانش
بلکه در رنج آن گذرگه تنگ
باشد او را به قدر ضعف درنگ
لیک یابد خلاصی آخر کار
گر چه بیند مشقت بسیار
جامی : اعتقادنامه
بخش ۲۸ - اشارت به مواقف عرصات
جامی : اعتقادنامه
بخش ۲۹ - اشارت به خلود کفار در نار و خروج بعض عصات به شفاعت
جامی : اعتقادنامه
بخش ۳۰ - اشارت به حوض کوثر