عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۶
هر چون نگرم قصه من با کرم تو
چون قصه آن اشتر و ماه است و عرابی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
دانی تو که با بند گرانم یارب
دانی که ضعیف و ناتوانم یارب
شد در غم لوهور روانم یارب
یارب که در آرزوی آنم یارب
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
تا روزه حرام کرد بر لب می ناب
دو دیده بر آب دارم ای در خوشاب
از آب دو دیده من ار هست ثواب
بگشای اگر روزه گشایند به آب
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
در نعمت و مال اگر زبر دستی نیست
شکر ایزد را که رای را پستی نیست
دلبسته آز نیست گر هستی نیست
زر مست کند چه باشد از مستی نیست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
هر چند گنهکار است آخر علوی است
فرزند پیمبر است و از آل علی است
زنهار شها که بیش از این مازارش
زیرا که به روز حشر خصمانش قوی است
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
احسان خداوند به من بنده رسید
بر شاخ امید من بر و برگ دمید
والله که من از جاه تو آن خواهم دید
کآن نوع کس از خلق نه گفت و نه شنید
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
ای مهر تو چون چهار طبع اندر خور
وز پنج نماز شکر تو واجب تر
ای دشمن تو بمانده اندر ششدر
زیر قدمت باد سر هفت اختر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۷
ای فقر بخاست روز بازار تو خیز
در کوکبه سپاه سالار آویز
ای نصرت دین بخیر بگشای نخیز
ای کفر زریر بوحلیم است گریز
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۰
گفتم شکرت به خلق کیهان گویم
چون تنهایم همی به یزدان گویم
تا جان دارم شکر تو از جان گویم
تا بازپسین نفس همه آن گویم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۴
این دیبه دو روی به کلک دو زبان
پرداخته شد به قوت خاطر و جان
بستانش به نام ایزد ای باد وزان
لوهور به نزد خواجه بونصر رسان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۰
در خدمت طاهر علی بارم جان
کز خدمت طاهر علی دارم جان
هر صبحدمی روان نهم بر کف دست
در خدمت طاهر علی آرم جان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۱
ایزد که همی کرد مرکب تن و جان
در هر عضوی مصلحتی کرد نهان
گر مفسدیی ندیده بودی به زبان
محبوس نکردیش به زندان دهان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۷
ای شاه بترس از آنکه پرسند از تو
جایی که تو دانی که نترسند از تو
خرسند نه ای به پادشاهی ز خدای
پس چون باشم به بند خرسند از تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۷
بر شاهان جمله پادشاهی داری
وز نعمت و کام هر چه خواهی داری
ای شاه تو تأیید الهی داری
والله که به حق تو پادشاهی داری
سیف فرغانی : رباعیات
شمارهٔ ۱
در دیدن این مدینه زمزم آب
از مکه اگر سعی کنی هست صواب
زیرا که درو مقام دادر امروز
رکنی که ازو کعبه دلهاست خراب
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۷
ما نیاریم که وصف تو کماهی بکنیم
شکر الطاف تو ای لطف الهی بکنیم
عذر خواهی قدوم تو گر امکان باشد
به دعای سحر و ورد پگاهی بکنیم
خواهش ار جان عزیزست بفرمای که ما
به دل و دیده و جان آنچه تو خواهی بکنیم
دوش خوش گفت مرا سابقه ی روز ازل
کای بسا لطف که ما نامتناهی بکنیم
نامه ی ابن حسام از چه سیه شد به گناه
ما به آب کرمش محو سیاهی بکنیم
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۲
گر چه بس منفعل از شرم گناه آمده ایم
تکیه بر مرحمت لطف اله آمده ایم
دست در دامن ملاح عنایت زده ایم
ما بدین بحر نه از بحر شناه آمده ایم
رقم جرم و گناه از صفحات عملم
محو فرمای که بس نامه سیاه آمده ایم
دهن از سوز درون خشک و رخ از دیده پر آب
به انابت بدرت با دو گواه آمده ایم
تا به اعزازچو یوسف به عزیزی برسیم
ما بدین مصر به تاریکی چاه آمده ایم
جای آن هست که دریوزه کنیم ابن حسام
بر سر راه چو بی توشه ی راه آمده ایم
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۸
چون بلا نیست بی مشیَّت او
دل نهادیم بر بلیَّت او
جلوه حسن یار بین و مبین
حال کیفیت و کمیَّت او
مفلسانیم و با هزار امید
دست در دامن عطیَّت او
غیر با دوست در نمی گنجد
بر حذر زآتش حمیَّت او
صوفی انکار دُرد نوش مکن
تو چه دانی صفای نیَّت او
های و هویی که از هوا داریم
آن هوی نیست بی هویَّت او
با قدشت راست گشت ابن حسام
آفرین باد بر سویَّت او
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱
قاضی پسرش در رمضان خورد شراب
وآنگه به لواط کرد بیچاره شتاب
ای زمره اسلام بگویید جواب
کافر به اگر چنین مسلمان خراب
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲
دائم ز ولایت ولی خواهم گفت
چون روح قدس نادعلی خواهم گفت
تا رفع شود غمی که برجان منست
کُلُّ هَمٍّ سینجلی خواهم گفت