عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲
وی جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست
آورده به فضل خویش از نیست به هست
بر درگه عدل تو چه درویش و چه شاه
در خانهٔ عفو تو چه هشیار و چه مست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶
در عین علی، هو العلی الاعلی ست
در لام علی، سّر الاهی پیداست
در یای علی سورهٔ حی قیوم
برخوان و ببین که اسم اعظم آن جاست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
سمع و بصر و زبان و دستم، همه اوست
من نیستم و هستیِ هستم همه اوست
این هستی موهوم، خیالی است صریح
زین هستی موهوم چو رستم، همه اوست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳
ای در طلب آن که لقا خواهی یافت
وقتی دگر از فوق سما خواهی یافت
با توست خدا و عرش اعظم دل توست
با خود چو نیابی اش کجا خواهی یافت
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷
دنیا مطلب تا همه دین ات باشد
دنیا طلبی، نه آن ، نه این ات باشد
بر روی زمین، زیر زمین وار بزی
تا زیر زمین، روی زمین ات باشد
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۲
ای ذات تو در دو کون مقصود وجود
نام تو محمد و مقامت محمود
دل بر لب دریای شفاعت بستم
زان روی روان می کنم از دیده دو رود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جویندهٔ عشق بی عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هر دل که نه عاشق است، رد خواهد بود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
هر دیده که او عطای حق دیده بود
سر تا قدمش ز نور حق دیده بود
زنهار تو دید هر کسی دیده مخوان
آن دیده بود که حق در او دیده بود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
ای ذات منزهت مبرا ز وجود
بر خاک در تو کرده ارواح سجود
چون قطرهٔ شبنم است بر برگ گلی
از راه عدم هر آن چه آید به وجود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
ای ذات تو سر دفتر اسرار وجود
نقش صفتت بر در و دیوار وجود
در پردهٔ کبریا نهان گشته ز خلق
بنشسته عیان بر سر بازار وجود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱
یا رب ز کرم بر من دل ریش نگر
وی محتشما، بر من درویش نگر
خود می دانم لایق درگاه نی ام
بر من منگر، بر کرم خویش نگر
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
دنیا چو رباط و ما در او مهمانیم
تا ظن نبری که ما در او می‌مانیم
در هر دو جهان خدای می‌ماند و بس
باقی همه کل من علیها فان‌ایم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰
یا رب چو بخوانی ام، اطعنا گویم
فرمان تو را به جان سمعنا گویم
بر من تو به فضل اگر غفرنا گویی
من آیم و ربنا ظلمنا گویم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
در ظلم به قول هیچ کس کار مکن
با خلق به خُلق گوی و آزار مکن
فردا گویی: من چه کنم؟ او می گفت:
این از تو بنشوند، زنهار مکن!
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
اندر ره حق تصرف آغاز مکن
چشم بد خود به عیب کس باز مکن
سّر همه بندگان خدا می داند
در خود نگر و فضولی راز مکن
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶
افضل تو به هر حال مغرور مشو
پروانه صفت به گرد هر نور مشو
از خود بینی‌ست کز خدا دور شوی
نزدیک خود آ و از خدا دور مشو
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳
ای لطف تو در کمال بالای همه
وی ذات تو از علوم دانای همه
بینی بد و نیک و همه پیدا و نهان
چون دیدهٔ صنع توست بینای همه
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹
ای آن که شب و روز خدا می طلبی
کوری گرش از خویش جدا می طلبی
حق با تو به صد زبان همی گوید راز:
سر تا قدمت منم، که را می طلبی؟
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۸
در آینهٔ جمال حق کن نظری
تا جان و دلت بیابد از حق خبری
خواهی که دل و جانت منور گردد
باید که به کویش گذری سحری
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۸
ای لطف تو دستگیر هر خود رایی
وی عفو تو پرده پوش هر رسوایی
بخشای بر آن بنده که اندر همه عمر
جز درگه تو هیچ ندارد جایی