عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
جانی که اسیر دست هجران دارم
خواهم که فدای پای جانان دارم
ای کاش بدامنش برآرم دستی
دستی کامشب سوی گریبان دارم
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
با خود همه عیب و با جمال تو خوشیم
با خود همه نقص و با کمال تو خوشیم
با خود همه سر بسر ملالیم ولی
با یاد تو شاد و با خیال تو خوشیم
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
ای خواجه ی جان وای خداوند دلم
از یاد تو بیشتر ز رویت خجلم
از من بحلی هر چه کنی یا نکنی
ای وای بمن اگر نسازی بحلم
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
من از کرمت بسی حکایت دارم
کی از ستمت دگر شکایت دارم
هرگز ستمی ندیده ام از تو بلی
ز اندازه فزون چشم عنایت دارم
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
از دوری تو تن نزاری دارم
جانی غمگین، دل فکاری دارم
در رهگذرت نشسته جان بر سر دست
برخیز و بیا که با تو کاری دارم
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
جانی که اسیر دست هجران دارم
خواهم که فدای پای جانان دارم
ای کاش بدا منش در آرم روزی
دستی کامشب سوی گریبان دارم
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
روی تو نگاه خویش دیدن نتوان
وز دیدن تو طمع بریدن نتوان
کی دیده ببیندت که در دیده ی من
تو نوری و نور دیده دیدن نتوان
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
بینم ز تو هر کجا نشانی تا من
از من اثری دگر نماند با من
من با تو دمی زیست توانم حاشا
باید که درین خانه تو مانی یا من
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
از آتش غم سوخت سراسر دل من
یک بار تو را نسوخت دل بر دل من
آتش در سنگ باشد این طرفه که هست
از سنگ دل تو آتش اندر دل من
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
تا چند ز گیسوان گره بگسستن
وز خشم با بروان گره بر بستن
با عجز خود آزموده ام خشم ترا
آخر تو شوی خسته ازین دل خستن
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
بیگانه ز خویش و آشنا با غم تو
گشتم در دل گرفت جانا غم تو
برخاستم از سر دو عالم یکبار
جز دل که نشسته بود آنجا غم تو
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
وقتست که بر من ای نسیم سحری
رحم آری و بر ساحل رودی گذری
زان خاک بدین چشم غباری آری
زین چشم بدان رود درودی ببری
نشاط اصفهانی : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۲
اگر در خیمه یا در محملی تو
اگر بر ناقه یا در منزلی تو
بدل نزدیکتر باشی تو از دل
که هم اندر تو دل هم در دلی تو
نشاط اصفهانی : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۴
ابروی نگار چون کمان است
زلفین وی اندر او دخان است
ابروی مقرنس اندر آنست
گویی که کمان قبطیان است
نشاط اصفهانی : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۵
گیسوی تو عنبرین شمیم است
بوی تو زخلد یک نعیم است
چشمت ز خمار چون سقیم است
دل در بر او به ترس و بیم است
نشاط اصفهانی : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۶
فریاد من از زمانه بگذشت
بر زلف نگار شانه بگذشت
ابروی کمان یار بر دست
تیریست که از نشانه بگذشت
نشاط اصفهانی : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۹
ای زلف تو گشته همچو چوگان
گویی که دلم چو گوست در آن
از دست زمانه ام گریزان
افتانم و گاه گشته خیزان
نشاط اصفهانی : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۱۱
نباشد از ره کین گر نمیدهد دادم
خوش است خاطر او بافغان و فریادم
بمهر غیر یقین کرده ای و دلشادم
که من ز چشم تو از این گناه افتادم
نشاط اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۸
تاجان دهم زرشک بمن سر گران شدی
با غیر مهربانیت ای شوخ بس نبود
آیا کدام دلشده دنبال محمل است
امشب که این اثر بفغان جرس نبود
دادیم از جفای تو داد فغان بسی
اما چه سود جز تو کسی داد رس نبود
نشاط اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۲
در وصلم و بهجر برم رشک غیر را
از نامه ای چو میشنوم یاد میکند
امروز اضطراب دگر داشت مرغ دل
صیادش از قفس مگر آزاد میکند