عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱
خورشید همی سجده برد قد ترا
در نتوان یافت حسن بیحد ترا
بخرام بتا که سرو آزاد چمن
ناگه خط بندگی دهد قد ترا
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۲
ای چشم من از نقش رخت دفتر آب
آورده غمت راز دلم برسر آب
من سوخته ام تو آب داری آری
جان را ز فراتش بود و گل بر آب؟
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۴
کردست مرا زمانه در تاب امشب
حیران شده میطپم چو سیماب امشب
بادیده ندارم سخن خواب امشب
کز آتش من می بچکد آب امشب
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۷
از زلف تو باد گل سواری آموخت
وز خط تو مشک مه نگاری آموخت
جان از سخنت بزرگواری آموخت
وهم از دهن تو خرده کاری آموخت
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۹
هر کیسه که بر وفاش جان از دل دوخت
بدرید و به آتش جفا پاک بسوخت
در غصه آنم که کنون گویندش
بیش از همه رایگانم از هیچ فروخت
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
دل گرچه ز هجرت سپر تیر بلاست
تن گر چه ز اندوه تو چون موی بکاست
تا از تو مرا هنوز امید وفاست
از من تو بدان که هیچ کج ناید راست
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
جورم همه زان غمزه خونخواره تست
رنجم همه زان گزدم جراره تست
ای جان جهان مباد بر دشمن تو
آنچه از تو بر این عاشق بیچاره تست
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
از رنگ رخ تو لاله پرتاب شده است
نرگس ز پی چشم تو بی خواب شده است
از رشک خطت بنفشه در تاب شده است
وز آتش رخسار تو گل آب شده است
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
بر مه نقط از مشک سیه باری چیست
با توبه به یک جای گنه باری چیست
خورشید غلام عارضت گشت و به جان
پیش رخ تو حدیث (مه) باری چیست
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
بر روی تو از هلاک جانم غم نیست
با یاد تو آب دیدگانم کم نیست
با این همه اندیشه به وصل رخ تو
کمتر ز امیدی بود آنم هم نیست
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
شبها ز تو در سرم چه سوداست که نیست
وز هجر تو بر من چه ستمهاست که نیست
سوگند همی خوری که دل بسته تست
سوگند چه حاجت است پیداست که نیست
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
بی عارض چون سیم توام سنگی نیست
زین آمدنم جز به تو آهنگی نیست
آخر چه گلی که هیچ فرسنگی نیست
کز بوی وصال تو در آن رنگی نیست
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
در آب دو چشمم همه عکس رخ تست
خاکم کردی بر آتش هجران چست
در آب چو مهتاب ترا خواهم دید
بر خاک چو خورشید ترا خواهم جست
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
بی یاد تو نرگس، قدح زر نگرفت
بی نقش تو لاله، رنگ آذر نگرفت
آخر ننشست قدت از پای، چو سرو
تا خوش بتم از دست چو گل بر نگرفت
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
یک وعده که نیم عشوه بد یار نداد
در گلشن وصل خود مرا خار نداد
بر تخت دلم به پادشاهی بنشست
پس مردمک چشم مرا بار نداد
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
یارم چو کلاله بر گل و لاله نهاد
جان نیز دل شکسته بر ناله نهاد
مسکین دل من امید یک روزه نداشت
باری به چه حرص این غم صد ساله نهاد
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
نقد دلم از غمت عیاری دارد
جان بی تو بر اندوه تو کاری دارد
هرگز نکنی به نیک و بد یاد مرا
بیچاره کسی که چون تو یاری دارد
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
هرگز به وفا ز تو گمان نتوان برد
جز جور و جفا از تو نشان نتوان برد
در وصل دو روزه تو دل نتوان بست
وز هجر همیشه تو جان نتوان کرد
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
دل را بدمی شاد نمی یارم کرد
چون خاک شدم یاد نمی یارم کرد
دارم سخنان یاد نمی یارم کرد
فریاد که فریاد نمی یارم کرد
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
خاک قدمت به تاج خورشید ارزد
یکروزه غمت به عمر جاوید ارزد
شکر ایزد را که از تو نومید شدم
وین نومیدی هزار امید ارزد